همچو ما کیست مست از شاه نعمتالله ولی غزل 1087
1. همچو ما کیست مست در عالم
عاشق و می پرست در عالم
1. همچو ما کیست مست در عالم
عاشق و می پرست در عالم
1. پیرهن گر کهنه گردد یوسف جان را چه غم
ور دهی ویرانه گردد ملک خاقان را چه غم
1. با سر زلف بتی باز در افتاد دلم
لاجرم چون سر زلفش به سر افتاد دلم
1. در خرابات فنا جام بقا می نوشم
می عشقست به فرمان خدا می نوشم
1. می عشقش به کام می نوشم
دُرد دردش تمام می نوشم
1. منم که جام می ذوالجلال می نوشم
همیشه بادهٔ عشق جمال می نوشم
1. سر کویت به همه ملک جهان نفروشم
خود جهان چیست غمت را به جهان نفروشم
1. دُرد دردش به ذوق می نوشم
خلعت از جود عشق می پوشم
1. از جام وحدت سرخوشم هر دم مئی درمی کشم
هر دم مئی درمی کشم از جام وحدت سرخوشم
1. منم که عاشق دیدار یار خود باشم
منم که والهٔ زلف نگار خود باشم
1. میخانه سبیل ماست مخمور کجا باشیم
نزدیک خداوندیم ما دور کجا باشیم