ما اگر شاه اگر گدا باشیم از نعمتالله ولی غزل 1098
1. ما اگر شاه اگر گدا باشیم
در همه حال با خدا باشیم
1. ما اگر شاه اگر گدا باشیم
در همه حال با خدا باشیم
1. فاش شد نام ما که قلاشیم
عاشق و رند و مست و اوباشیم
1. ما چو در سایهٔ الطاف خدا می باشیم
هرچه باشند به ما ، ما به جهان می باشیم
1. ما حلقه به گوش می فروشیم
ما مست و خراب و باده نوشیم
1. ما سلطنت فقر به عالم نفروشیم
یک جام شرابی به دو صد جم نفروشیم
1. علم توحید نیک می دانم
خوش به ذوق این کتاب می خوانم
1. من به جان دوستدار رندانم
عاشق روی باده نوشانم
1. مطرب خوش نوای رندانم
ساقی بزم باده نوشانم
1. حضرتی غیر او نمی دانم
گر تو دانی بگو نمی دانم
1. بُود ممکن که من بی جان بمانم
محال است اینکه بی جانان بمانم
1. چنان سرمست و شیدایم که پا از سر نمیدانم
دل از دلبر نمییابم می از ساغر نمیدانم
1. من ترک می و صحبت رندان نتوانم
از جان گذرم وز سر جانان نتوانم