عشق آمد و جام می از شاه نعمتالله ولی غزل 955
1. عشق آمد و جام می به دستش
جانم به فدای چشم مستش
...
1. عشق آمد و جام می به دستش
جانم به فدای چشم مستش
...
1. چیست عالم سایه بان حضرتش
کیست آدم پاسبان حضرتش
...
1. دیشب به خواب دیدم نقش خیال رویش
دیدم که می کشیدم مستانه سو به سویش
...
1. در خواب خوش نماید نقش خیال رویش
نور نظر فزاید نقش خیال رویش
...
1. ساقیم می رفت و رندان در پیش
جام می بر دست و مستان در پیش
...
1. چه خوشحالی که می یابم جمالش
چه خوش خوابی که می بینیم خیالش
...
1. دل به دلبر دادم و جان بر سرش
یافتم صد جان و جانان بر سرش
...
1. دیده ندیده هرگز نقش خیال غیرش
در خلوت دل ما نبود مجال غیرش
...
1. وش مطربیست عشقش بنواخت باز سازش
آسوده جان عشاق از ساز دلنوازش
...
1. روح اعظم نایب حق خوانمش
لاجرم بر تخت دل بنشانمش
...
1. بیا ای صوفی صافی می جام صفا درکش
بیاور دُردی دردش به امید دوا درکش
...
1. غلغلهٔ عاشقان مجلس کوی غمش
سلسلهٔ اهل دل حلقهٔ موی غمش
...