جام خوشی ز دُردی از شاه نعمتالله ولی غزل 920
1. جام خوشی ز دُردی دردش چو ما بپرس
مانند دردمند ز دردش دوا بپرس
...
1. جام خوشی ز دُردی دردش چو ما بپرس
مانند دردمند ز دردش دوا بپرس
...
1. رنج عشقی کشیده ام که مپرس
دُرد دردی چشیده ام که مپرس
...
1. گرم و سردی چشیده ام که مپرس
هم به مردی رسیده ام که مپرس
...
1. جام می را به نوش و خوش میباش
نوش و نوش و خموش و خوش میباش
...
1. شراب شوق را پیمانه می باش
حریف خلوت جانانه می باش
...
1. جان به جانان سپار و خوش می باش
دل به دلبر گذار و خوش می باش
...
1. دل به دلبر گذار و خوش می باش
جان به جانان سپار و خوش می باش
...
1. دُرد دردش بنوش خوش می باش
کسوت او بپوش خوش می باش
...
1. سیدی خواهی پناه و بنده باش
بنده شو در بندگی پاینده باش
...
1. گر فسرده نیستی گر ما نه باش
عاقلی ور عاشقی دیوانه باش
...
1. ای دل ار عاشقی بیا خوش باش
رو چو ما صادقی بیا خوش باش
...
1. ای دل ار چه شکسته ای خوش باش
با غمش عهد بسته ای خوش باش
...