رند مستیم و عشق از شاه نعمتالله ولی غزل 896
1. رند مستیم و عشق شورانگیز
عقل مخور گو ز ما پرهیز
...
1. رند مستیم و عشق شورانگیز
عقل مخور گو ز ما پرهیز
...
1. من سودازده با عشق درافتادم باز
دل به دست سر زلف صنمی دادم باز
...
1. در میخانه را گشادم باز
داد رندان تمام دادم باز
...
1. مرغ جانم می کند پرواز باز
تا به برج خود رسد شهباز باز
...
1. عاشق و مست و رندم و جانباز
در میخانه را گشادم باز
...
1. شاهبازی درآمد از در باز
خیز و در پای او تو سر در باز
...
1. خاطرم می کشد سوی شیراز
مرغ جان باز می کند پرواز
...
1. برو ای میر من به مال مناز
بیش از این سیم و زر به هم مگداز
...
1. بیا و پردهٔ هستی برانداز
به خاک نیستی خود را درانداز
...
1. که را روئی چنین زیباست امروز
که را لعلی روان افزاست امروز
...
1. میخانه سبیل ماست امروز
هنگام می و صفاست امروز
...
1. به کام دل رسیدم باز امروز
جمال یار دیدم باز امروز
...