بیا از بود و از نابوده از شاه نعمتالله ولی غزل 860
1. بیا از بود و از نابوده بگذر
از این دردسر بیهوده بگذر
...
1. بیا از بود و از نابوده بگذر
از این دردسر بیهوده بگذر
...
1. عشق بازی از سر جان درگذر
کفر را بگذار و ایمان در گذر
...
1. عاشقم من به قطب دین حیدر
یار یاران و قطب دین حیدر
...
1. جام گیتی نما به دست آور
معنی انما به دست آور
...
1. بشنو حضرتش به دست آور
منصب خدمتش به دست آور
...
1. یار صاحب نظر به دست آور
حاصل بحر و بر به دست آور
...
1. برو و دلبری به دست آور
به سوی عاشقان مست آور
...
1. بیا و یک دمی با ما برآور
زمانی با من شیدا بر آور
...
1. رندانه بیا ساقی و خمخانه به دست آر
دستی بزن و ساغر و پیمانه به دست آر
...
1. در گوشهٔ میخانه نشستیم دگر بار
خوردیم می و توبه شکستیم دگر بار
...
1. خوش بر در میخانه نشستیم دگر بار
خوردیم می و توبه شکستیم دگر بار
...
1. گرفته عشق او دستم دگر بار
ز دست عقل وارستم دگر بار
...