خاکساران که گو از شاه نعمتالله ولی غزل 789
1. خاکساران که گو به پاکردند
کی توانند گرد ما گردند
...
1. خاکساران که گو به پاکردند
کی توانند گرد ما گردند
...
1. عاشقان اول ز جان باز آمدند
آن گهی در عشق جان باز آمدند
...
1. آفتابی را هویدا کرده اند
نور چشم ماه پیدا کرده اند
...
1. گنج پنهانی که پیدا کرده اند
از برای بخشش ما کرده اند
...
1. آب حیات ماست که می نام کرده اند
روحست و همچو راح در اینجام کرده اند
...
1. غرّهٔ ماه مبارک بین که غرّا کردهاند
طرّهٔ زلف بتم از نو مطرا کردهاند
...
1. مشکلات ما چو حل ، وا کرده اند
صحن ما را پر ز حلوا کرده اند
...
1. این خط نگر که بر رخ جانان کشیده اند
وین حرف بین که بر ورق جان کشیده اند
...
1. عاشقان درش از درد دوا یافته اند
خستگان غمش از رنج شفا یافته اند
...
1. آتش عشق همان دم که بر افروخته اند
اولا عود دل سوختگان سوخته اند
...
1. بحریان احوال دریا گفته اند
برّیان این گفته را وا گفته اند
...
1. مدام همدم جام شراب باشد رند
همیشه عاشق و مست وخراب باشد رند
...