عمر ما رفته بود از شاه نعمتالله ولی غزل 753
1. عمر ما رفته بود باز آمد
کارساز خوشم به ساز آمد
...
1. عمر ما رفته بود باز آمد
کارساز خوشم به ساز آمد
...
1. واحد به صفات کثرت آمد
کثرت بالذات وحدت آمد
...
1. خوش ماه تمامی است که از غیب برآمد
خورشید نهان گشته به شکل دگر آمد
...
1. مستانه ساقی از در در آمد
از دولت او کارم بر آمد
...
1. ملک عشقش به غیر ما نرسد
پادشاهی به هر گدا نرسد
...
1. دولت عشق به هر بی سر و پائی نرسد
پادشاهی دو عالم به گدائی نرسد
...
1. دولت وصل تو به ما کی رسد
منصب شاهی به گدا کی رسد
...
1. هست هشیار و مست نشناسد
آستین را از دست نشناسد
...
1. آب حیات از لب ساقی به ما رسید
این مرحمت نگر که به ما از خدا رسید
...
1. نعمت الله باز با ما وا رسید
چون که از ما بود با مأوا رسید
...
1. او را به خود نبینی او را به او توان دید
هر کس که دید او را می دان که آنچنان دید
...
1. جام می گر به دست ما برسد
پادشاهی به این گدا برسد
...