هرکه در دریای بی از شاه نعمتالله ولی غزل 729
1. هرکه در دریای بی پایان فتاد
همچو ما در بحر بی پایان فتاد
...
1. هرکه در دریای بی پایان فتاد
همچو ما در بحر بی پایان فتاد
...
1. ساقی جامی به این و آن داد
خمخانه به دست عاشقان داد
...
1. دردی است در این دل که به درمان نتوان داد
عشقیست در این جان که به صد جان نتوان داد
...
1. هر که او در عشق جانان جان نداد
بوسهٔ خوش بر لب جانان نداد
...
1. جام جم می خورم که نوشم باد
می خورم می خورم که نوشم باد
...
1. می محبت او نوش کن که نوشت باد
بیا و خدمت او نوش کن که نوشت باد
...
1. ورد صاحبنظران فاتحهٔ روی تو باد
قل هوالله احد حرز دو ابروی تو باد
...
1. عشق او با جان و دل پیوسته باد
دولت عشقش مرا پیوسته باد
...
1. حضرت سلطان ما پاینده باد
آفتاب دولتش تابنده باد
...
1. یا رب ز غم هجران رستیم مبارک باد
از زحمت این زندان جستیم مبارک باد
...
1. عاشقی کو سر به پای ما نهاد
روی خود در جنت المأوا نهاد
...
1. آب چشم ما به هر سو رو نهاد
اشک خون آلود ما بر رو نهاد
...