ذوق ما در جهان نمیگنجد از شاه نعمتالله ولی غزل 598
1. ذوق ما در جهان نمیگنجد
حال ما در بیان نمیگنجد
...
1. ذوق ما در جهان نمیگنجد
حال ما در بیان نمیگنجد
...
1. بود و نابود در نمی گنجد
مایه و سود در نمی گنجد
...
1. مرا حالی است با جانان که جانم درنمیگنجد
چه سوداییست عشق او که در هر سر نمیگنجد
...
1. در این خلوت حکایت درنگنجد
به جز رمز و کنایت در نگنجد
...
1. در دل به جز از خدا نگنجد
چون او گنجد هوا نگنجد
...
1. هرکه جان در عشق جانان میدهد
عشق جانان کشته را جان میدهد
...
1. جام و می بخشید و می وی می دهد
ور نباشد جام می کی می دهد
...
1. معنی یکی و صورت او در ظهور صد
چه جای او که صورت او هست بی عدد
...
1. توحید و موحد و موحد
این هر سه یکیست نزد اوحد
...
1. هر که او نیک می کند یابد
نیک و بد هرچه می کند یابد
...
1. ما به تو هستیم و تو هستی به خود
غیر تو را هست نگوید خرد
...
1. خراباتست و خم در جوش و ساقی مست و ما بی خود
سر از دستار نشناسیم و می از جام و نیک از بد
...