بلبل جان چو ساکن از شاه نعمتالله ولی غزل 550
1. بلبل جان چو ساکن تن شد
مجلس کاینات گلشن شد
...
1. بلبل جان چو ساکن تن شد
مجلس کاینات گلشن شد
...
1. به عشق چهرهٔ لیلی دل بیچاره مجنون شد
به بوی سنبل زلفش دماغ عقل مفتون شد
...
1. به سراپردهٔ میخانه روان خواهم شد
خوش شبی معتکف کوی مغان خواهم شد
...
1. عاقبت سید ما سوی مغان خواهد شد
به سراپردهٔ میخانه روان خواهد شد
...
1. مه ز برج شرف چو طالع شد
جامع صورتین واقع شد
...
1. عشق او با جان ما پیوسته شد
زنده آمد دل از آن پیوسته شد
...
1. بحر عشقش را کران پیدا نشد
واصل دریای او جز ما نشد
...
1. به جز میخانه جای ما نباشد
هوائی چون هوای ما نباشد
...
1. وجود صورت و معنی ز جود ما باشد
وجود جود بر ما وجود ما باشد
...
1. گر نه او یار غار ما باشد
در دو عالم که یار ما باشد
...
1. همه عالم فدای ما باشد
هر چه باشد برای ما باشد
...
1. به کام ما بود عالم اگر او یار ما باشد
چنین دولت نمی دانم در این عالم که را باشد
...