غرق دریاییم و ما از شاه نعمتالله ولی غزل 526
1. غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
آبرو میبخشد و ما را به مأوا میکشد
...
1. غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
آبرو میبخشد و ما را به مأوا میکشد
...
1. دل دگر ما را به مأوا میکشد
خاطر ما سوی دریا میکشد
...
1. عشق ما را سوی دریا میکشد
گوییا ما را به مأوا میکشد
...
1. یار سرمست است و ما را میکشد
دوستان را بیسر و پا میکشد
...
1. هر دم بر آب چشم ما نقش خیالی می کشد
هر لحظه از حالی دگر ما را به حالی می کشد
...
1. دل سوی صاحب جمالی می کشد
هر زمان نقش خیالی می کشد
...
1. چشم ما نقش خیال او بر آتش می کشد
نور دیده پیش مردم بی حسابش می کشد
...
1. مدام جام می او حیات می بخشد
همیشه همت او کاینات می بخشد
...
1. ترک سرمستی مرا دامنکشانم میکشد
باز بگشوده کنار و در میانم میکشد
...
1. هر کسی نقشی بر آبی می کشند
یا خیالی سوی آبی می کشند
...
1. می محبت او راحتی به جان بخشد
حیات طیبه و عمر جاودان بخشد
...
1. هرچه بخشد خدا به ما بخشد
پادشاهی به هر گدا بخشد
...