موجود حقیقی به از شاه نعمت‌الله ولی غزل 371
1. موجود حقیقی به جز از ذات خدا نیست
مائیم صفات و صفت از ذات جدا نیست
...
جان ما بی عشق جانان از شاه نعمت‌الله ولی غزل 372
1. جان ما بی عشق جانان هیچ نیست
درد دل داریم و درمان هیچ نیست
...
بی حضور عشق جانان از شاه نعمت‌الله ولی غزل 373
1. بی حضور عشق جانان راحت جان هیچ نیست
بی هوای دُرد دردش صاف درمان هیچ نیست
...
شک به عدم نیست که از شاه نعمت‌الله ولی غزل 374
1. شک به عدم نیست که او هیچ نیست
شک به وجود است و هم او هیچ نیست
...
در دل هر که عشق جانان از شاه نعمت‌الله ولی غزل 375
1. در دل هر که عشق جانان نیست
مرده دانش که در تنش جان نیست
...
هر کرا درد نیست از شاه نعمت‌الله ولی غزل 376
1. هر کرا درد نیست درمان نیست
هر کرا کفر نیست ایمان نیست
...
غنچهٔ باغ غیر خندان از شاه نعمت‌الله ولی غزل 377
1. غنچهٔ باغ غیر خندان نیست
بگذر از غیر او که چندان نیست
...
موحد در این ره به از شاه نعمت‌الله ولی غزل 378
1. موحد در این ره به تقلید نیست
مجرد که باشد که تجرید نیست
...
بحریست بحر دل که از شاه نعمت‌الله ولی غزل 379
1. بحریست بحر دل که کرانش پدید نیست
راهیست راه جان که نشانش پدید نیست
...
آن وتر که غیر او از شاه نعمت‌الله ولی غزل 380
1. آن وتر که غیر او احد نیست
اصل عدد است و از عدد نیست
...
دل ندارد هر که او از شاه نعمت‌الله ولی غزل 381
1. دل ندارد هر که او را درد نیست
وانکه خود دردی ندارد مرد نیست
...
جان ندارد هر که از شاه نعمت‌الله ولی غزل 382
1. جان ندارد هر که جانانیش نیست
گرچه تن دارد ولی جانیش نیست
...