در خانقهی که شیخ از شاه نعمتالله ولی غزل 347
1. در خانقهی که شیخ ما اوست
سرحلقه و شیخ هر دو نیکوست
...
1. در خانقهی که شیخ ما اوست
سرحلقه و شیخ هر دو نیکوست
...
1. چشم من روشن به نور روی اوست
این چنین چشمی خوشی بینا نکوست
...
1. هر چه بینی مظهر اسمای اوست
دوست دارم هر که دارد دوست دوست
...
1. ما را وجود نیست و گر هست وجود اوست
بود وجود ما به حقیقت وجود اوست
...
1. بشنو ای دوست این سخن از دوست
به حقیقت حقیقت همه اوست
...
1. پادشاه و گدا یکیست یکیست
بینوا و نوا یکیست یکیست
...
1. اگر تو عاشق یاری به عشق دوست نکوست
به هر چه دیده گشائی چه حسن اوست نکوست
...
1. در دو عالم خدا یکیست یکیست
مالک دو سرا یکیست یکیست
...
1. دل ما با زبان یکی است یکیست
این چنین آن چنان یکی است یکیست
...
1. موج و حباب و قطره درین بحر ما یکیست
نقش و حباب گرچه هزارند با یکیست
...
1. صورت و معنی درین دعوی یکی است
عاشق و معشوق ما یعنی یکیست
...
1. آب جویای آب این عجب است
سر آب و سراب این عجب است
...