همه عالم تن است از شاه نعمتالله ولی غزل 275
1. همه عالم تن است و جان عشق است
جان و جانان عاشقان عشق است
...
1. همه عالم تن است و جان عشق است
جان و جانان عاشقان عشق است
...
1. عقل از ما کنار کرد و برفت
گو برو زانکه در میان عشق است
...
1. شهر دل در ولایت عشق است
ملک و جان در حمایت عشق است
...
1. دل مسند پادشاه عشق است
دل خلوت بارگاه عشق است
...
1. درد دل درمان جان عاشق است
عشق دلبر جان جان عاشق است
...
1. دم مزن ای دل که آن سر نازک است
نازک است این سرو ساتر نازک است
...
1. مخزن اسرار سبحانی دل است
مظهر انوار ربانی دل است
...
1. مرغ صحرائی به دریا مایل است
مرغ آبی هم به دریا مایل است
...
1. دردمندیم و دوا درد دل است
درد دل درمان دوای مشکل است
...
1. رند سرمست فارغ البال است
بی غم از قال و ایمن از حال است
...
1. عشق است که وارسته ز نقصان و کمالست
عشق است که آسوده ز هجران وصال است
...
1. ما را همه شب شب وصال است
ما را همه روز روز حال است
...