نعمت الله از این از شاه نعمتالله ولی غزل 263
1. نعمت الله از این و آن بگذشت
وز خیالات انس و جان بگذشت
1. نعمت الله از این و آن بگذشت
وز خیالات انس و جان بگذشت
1. رمضان آمد و روان بگذشت
بود ماهی به یک زمان بگذشت
1. دل ما از منی و ما بگذشت
پا نهاد از سر هوا بگذشت
1. عاشق از دنیی و عقبی درگذشت
ماند صورت راز معنی درگذشت
1. آفتاب خوشی هویدا گشت
شب نهان شد چو روز پیدا گشت
1. عشق مستست و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
1. عشق مستست و عقل مخمور است
عاقل از عاشقی بسی دور است
1. عشق مستت و عقل مخمور است
عقل از ذوق عاشقان دور است
1. عشق مست است و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
1. عشق مستست و عقل مخمور است
عاقل از ذوق عاشقان دور است
1. همسایهٔ حضرت شریف است
گر سایه لطیف یا کثیف است
1. شاه ما در همه جهان طاق است
بس کریم و لطیف اخلاق است