نور رویش آفتابی از شاه نعمتالله ولی غزل 239
1. نور رویش آفتابی دیگر است
سایهٔ او ماهتابی دیگر است
...
1. نور رویش آفتابی دیگر است
سایهٔ او ماهتابی دیگر است
...
1. ملک جان در ولایتی دگر است
تخت دل در حمایتی دگراست
...
1. در دل ما عشقش از جان خوشتر است
جان چه باشد عشق جانان خوشتر است
...
1. عمر خوش باشد ولی با یار همدم خوشتر است
یک دمی با همدمی از ملک عالم خوشتر است
...
1. نالهٔ دلسوز ما از ساز بلبل خوشتر است
زخم خار جور او از مرهم گل خوشتر است
...
1. ساقی سرمست ما یاری خوش است
خوش حریفانیم و خماری خوش است
...
1. نور دل ماه ، نور عشق است
جان عاشق مسخر عشقست
...
1. سرم سرگشتهٔ سودای عشق است
دلم آشفتهٔ غوغای عشق است
...
1. چشم مستش ترک عیاری خوش است
زلف او هندوی طراری خوشست
...
1. در محبت جان اگر بازی خوش است
گر کنی بازی چنین بازی خوشست
...
1. عشق جانان در میان جان خوشست
راز دلدار از جهان پنهان خوش است
...
1. نور روی او به او دیدن خوش است
گرد او چون دیده گردیدن خوش است
...