1 خواجه آمد سرای خود آراست رفت و منزل به دیگری پیراست
2 بنده بی خواجه ماند سر گردان در به در می دود که خواجه کجاست
3 خواجه همچون خیال آمد و شد نیک و بد از نشان او برخواست
4 معتبر بود اعتبار نماند عبرتی گیرد آنکه او بیناست
1 جامیست پر آب و عین آب است وین جام شراب ما حباب است
2 موج است حجاب ما در این بحر یا آب که آب را حجاب است
3 مستیم مدام در خرابات هم صحبت ما چو ما خراب است
4 هر حرف از این کتاب جامع مجموعهٔ جملهٔ کتاب است
1 نعمت الله نور دین دارد لقب نور دین از نعمت الله می طلب
2 از رسول الله نسب دارد درست خود که دارد این چنین دیگر نسب
3 مطرب عشّاق گو شعرش بخوان تا جهان از ذوق او گیرد طرب
4 جان من گفتا نهم لب بر لبش آمده از عشق او جانم به لب
1 عاشقانه به عشق او سرمست جان و دل داده ایم ما از دست
2 آنچنان واله ایم و آشفته که ندانیم نیست را از هست
3 تا که مائی ازین میان برخاست عشقش آمد به جای ما بنشست
4 هرکه او از خودی خود ببرید همچو ما با خدای خود پیوست
1 صدف و گوهریم و بحر و حباب جوهرش آب و گوهرش دریاب
2 قدمی نه درآ درین دریا نظری کن به عین ما در آب
3 بزم عشقست و عاشقان سرمست باده نوشند شادی اصحاب
4 بر در می فروش رندانه با مسبب نشسته بی اسباب
1 هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست در دیدهٔ ما بیند چشمی که به حق بیناست
2 گر شخص نمی بینی در سایه نگر باری همسایهٔ او مائیم این سایه ازو پیداست
3 تا صورت خود بیند در آینهٔ معنی معنی همه عالم در صورت او پیداست
4 ما در طلبش هر سو چون دیده همی گردیم ما طالب و او مطلوب وین طرفه که او با ماست
1 دامن دلبر اگر آری به دست نیک باشد ور نیاری آن به دست
2 ما خراباتی و رند و عاشقیم چشم مستش توبهٔ ما را شکست
3 چشم ما بسته خیالش در نظر نور دیده خوش به جا دارد نشست
4 شاهبازی رفته بود از دست ما باز آمد شاهباز ما به دست
1 وجود مطلق الحق اوست دریاب مقید او و مطلق اوست دریاب
2 خیال باطلت دارد پریشان ببین مجموع را حق اوست دریاب
3 توئی طالب توئی مطلوب ما فهم بگو از جان که صدق اوست دریاب
4 دل و دلدار و جان ما همه اوست محیط و موج و زورق اوست دریاب
1 زمین جسم است و جانت آسمان است که جانان کارساز این و آن است
2 تو پاکی ، صورت خاکی رها کن که خلوت خانه ات در ملک جان است
3 سرای صورت تو در بهشت است مکان معنیت در لامکان است
4 در آ مستانه در کوی خرابات که هشیاری خلاف عاشقان است
1 چون بر آمد از دل جام آفتاب نزد ما هر دو یکی شد برف و آب
2 مجمع البحرین جامست و شراب این شراب و جام آبست و حباب
3 جام می بردست می گردم به ذوق در خرابات مغان مست و خراب
4 کس نبیند از هزاران زهد و علم آنچه من دیدم ز یک جام شراب