چشم عالم روشن از از شاه نعمتالله ولی غزل 192
1. چشم عالم روشن از نور خداست
هر که این را دید نور چشم ماست
...
1. چشم عالم روشن از نور خداست
هر که این را دید نور چشم ماست
...
1. هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست
در دیدهٔ ما بیند چشمی که به حق بیناست
...
1. منزل صاحبدلان صُفّهٔ صدق و صفاست
گوشهٔ اهل نظر خلوت خاص خداست
...
1. چشمی که به نور عشق بیناست
بیناست همیشه از چپ و راست
...
1. هر که ز اهل عباست تابع آل عباست
منکر آل رسول دشمن دین خداست
...
1. نور چشمت در نظر پیداست
نظری کن ببین که او با ماست
...
1. دیده تا نور جمالش دیده است
در نظر ما را چه نور دیده است
...
1. چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است
لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است
...
1. نعمة الله در شراب افتاده است
سر به پای خم می بنهاده است
...
1. آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است
نور چشم او از آن بر چشم ما بنشسته است
...
1. خوش آب حیاتیست که گویند شرابست
حالی و چه خوش حال که دل مست و خرابست
...
1. خوش آب حیاتیست که گویند شرابست
خوش عاشق رندی که چو ما مست و خرابست
...