1 نور چشمت در نظر پیداست نظری کن ببین که او با ماست
2 نقش رویش خیال می بندم دیدهٔ ما به دیدنش پیداست
3 آفتابست او و ما سایه ما حبابیم و عین ما دریاست
4 مبتلای بلای بالائیم خوش بلائی که عشق او بالاست
1 در سراپردهٔ دل خلوت جانانهٔ ماست جنت ار می طلبی گوشهٔ میخانهٔ ماست
2 خواجهٔ عاقل ما گرچه کمالی دارد بندهٔ بندگی عاشق دیوانهٔ ماست
3 گنج عشقی که همه کون و مکان می جویند گو بیایید که آن در دل ویرانهٔ ماست
4 آتش عشق برافروخت چنین شمع خوشی عقل بیچارهٔ پرسوخته پروانهٔ ماست
1 ای عاشقان ای عاشقان معشوق با ما همدم است با ما حریفی می کند یاری که با ما محرم است
2 مست شراب عشق از ذوق خوشی دارد مدام یک جرعه ای ازجام او خوشتر ز صد جام جم است
3 ما در خرابات مغان رندانه خوش می می خوریم شادی مست عاشقی کز جمله عالم بی غم است
4 دارم دلی چون آینه دلدار دارد در نظر در آینه پیدا شده حسنی که اسم اعظم است
1 گنج عشقش دفینهٔ دل ماست نقد او در خزینهٔ دل ماست
2 در محیطی که نیست پایانش کشتی آن سفینهٔ دل ماست
3 جام گیتی نما که می گویند ساغر آبگینهٔ دل ماست
4 مصر معنی دمشق صورت هم گوشه ای از مدینهٔ دل ماست
1 پادشاهی چه بندگی خداست بندگی کن که پادشاه گداست
2 از هوا بگذر و خدا را جو هرچه غیر ازویست باد هواست
3 بر درش هر که خلوتی دارد فارغ از خانقاه هر دو سراست
4 دُرد دردش دوای درد دلست درد دل خوشتر از هزار دواست
1 هرچه می بینی همه نور خداست تا نه پنداری که او از ما جداست
2 دیدهٔ دل باز کن تا بنگری روی جانانی که نور چشم ماست
3 جز صفات ذات او موجود نیست ور تو گوئی هست آن عین خطاست
4 ما و او موجیم و دریا از یقین کثرت و وحدت نظر کن از کجاست
1 منزل صاحبدلان صُفّهٔ صدق و صفاست گوشهٔ اهل نظر خلوت خاص خداست
2 سایهٔ آزادها بر سر کوی مغان صومعهٔ صوفیان خانقه و جای ماست
3 در حرم ما در آ محرم مستانه شو میکدهٔ عاشقان با تو بگویم کجاست
4 ماه من اندر سما آمده رقصان دگر جان و دل از بهر او ذره صفت بر هواست
1 صورت و معنی ما آب و حباب خود که دارد این چنین جام و شراب
2 ما ز دریائیم و دریا عین ماست می نماید موج ما ، ما را حجاب
3 جز یکی در هر دو عالم هست نیست ور تو گوئی هست می بینی به خواب
4 بسته روبندی ز نور روی خود آفتابست او و لیکن با نقاب
1 گوهر دریای ما را آبروئی دیگر است نوش کن جام می ما کز سبوئی دیگر است
2 گفتهٔ مستانه ما ملک عالم را گرفت گوش کن بشنو خوشی کاین گفتگوئی دیگر است
3 دیگران فردوس می خواهند و ما دیدار یار همت عالی ما را جستجوئی دیگر است
4 خرقهٔ خود را به جام می نمازی کرده ایم نزد رندان این طهارت شست و شوئی دیگر است
1 عقل گرچه رئیس این دل ماست عشق شاه است و این رئیس گداست
2 عشق بر تخت دل نشسته به ذوق این چنین پادشاه و تخت کجاست
3 جسم و جان هرچه هست آن ویست ملک الملک و مالک دو سراست
4 بحر و موج و حباب و جو آبند لاجرم هر چه باشد آن از ماست