فارغ است این ساقی از شاه نعمتالله ولی غزل 1432
1. فارغ است این ساقی ما از همه
باز آورده است ما را از همه
...
1. فارغ است این ساقی ما از همه
باز آورده است ما را از همه
...
1. از همه پنهان و پیدا از همه
کی شناسد این سخن را بر همه
...
1. برافشان کلاله ز روی چو لاله
صراحی به دست آر پرکن پیاله
...
1. جانی که از تو نازد زیبا بود همیشه
چشمی که در تو بیند بینا بود همیشه
...
1. به خدا تا ز خود شدم آگاه
بی خدا نیستم دمی والله
...
1. هر بنده که سوی شه برد راه
هم شاد بود به دولت شاه
...
1. راهیم و رهنمائیم هم رهرویم و همراه
هم سیدیم و بنده هم چاکریم و هم شاه
...
1. صورتا چاکر است و معنی شاه
باطنا آفتاب و ظاهر ماه
...
1. حزنی آمد به نزدم صبحگاه
ره ندادم شد ز پیشم رو سیاه
...
1. دل ز ما کردی بری یعنی که چه
هیچ با ما ننگری یعنی که چه
...
1. سروری خواهی بیا و سر بنه
سر نهادی پا از آن خوشتر بنه
...
1. برو ای عقل و پند مست مده
پند سرمست می پرست مده
...