در شهادت شاهدی از شاه نعمتالله ولی غزل 1420
1. در شهادت شاهدی از غیب بی عیب آمده
این چنین شادی خوش بی عیب از غیب آمده
...
1. در شهادت شاهدی از غیب بی عیب آمده
این چنین شادی خوش بی عیب از غیب آمده
...
1. در مظهر مطهر مظهر ظهور کرده
جام جهان نما را روشن چو نور کرده
...
1. لطفش کرم نموده میخانه دام کرده
در حق جمله عالم انعام عام کرده
...
1. آن کیست کلای کج نهاده
بر بسته میان و برگشاده
...
1. جنت المأوای ما خلوتسرای میکده
جان سرمست خراباتی فدای میکده
...
1. نوریست به چشم ما نموده
در جام جهان نما نموده
...
1. در آینه عشق او نموده
حسنی به من و تو رو نموده
...
1. چشم نابینای ما از او بینا شده
هرکه دیده دیدهٔ ما همچو ما شیدا شده
...
1. حسن او در آینه پیدا شده
هر که دیده همچو ما شیدا شده
...
1. دیدهٔ دل از تو منور شده
مجمع جان از تو معطر شده
...
1. دیده صبح از تو منور شده
طرهٔ شام از تو معنبر شده
...
1. جز یکی نیست بیائید که گوئیم همه
همه از عین یکی باز بجوئیم همه
...