13 اثر از غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده

1 مرا گر در نظر گلزار باشد دلم بر روی آن گل زار باشد

2 من و انکار می در موسم گل درین کارم بسی انکار باشد

3 به غیر از صبر نبود چاره او که از عشقش دل بیمار باشد

4 جگر باید سپر کردن به تیرش که عاشق باید و دلدار باشد

1 مرا درد تو در جان حزین بس ز درمانهای دل ما را همین بس

2 به رضوان را بگو جنت ببندد سر کوی توام خلد برین بس

3 پری را گو که با ما ناز مفروش جهان را ناز این یک نازنین بس

4 بده آهوی چین را سیر صحرا ز چین زلف او بویی چنین بس

1 آن جان من و روان مردم خون کرد روان ز جان مردم

2 چشم سیهش ز عین مستی شد فتنه خاندان مردم

3 ذکر لب لعل شکرینش شیرین شده بر زبان مردم

4 پیوسته خیال خال خطش در دیده خون فشان مردم

1 جز تحفه جان عاشق درویش ندارد جانا بستان زو که از این بیش ندارد

2 بیگانه شدم از همه خویشان به غم عشق عاشق به جز از یار کس و خویش ندارد

3 رو اندش دنیا ز دل خویش برون کن هر کس که چنین کرد بد اندیش ندارد

4 در باغ جهان یک گل بی خار ندیدم وان نوش که دیدست که او نیش ندارد

1 بهر خدنگ کز آن یار برگزیده رسد چه خرمی که مر آن بر دل رسیده رسد

2 به سمع هر که رسد نکته ای ز حسن رخت سرور و ذوق و صفا بر دلش ندیده رسد

3 بلا و محنت و دردی که می رسد به درون ز جان و دل مشمارش که هم زدیده رسد

4 بسوخت رشته جانم ز سوز رشته چنگ ببین چه سوز از آن برکسی خمیده رسد

1 وصف کمال حسن تو ورد دوام ماست ذکر لب تو لذت شرب مدام ماست

2 ما خاک کوی دوست به جنت نمی‌دهیم کوی نگار روضهٔ دارالسلام ماست

3 ای باد به کوی نگارم گذر کنی رو با صفا که کعبه و بیت الحرام ماست

4 در ورطهٔ مشاهده کس چو نیست بار آن جای حیرتست نه جاه مقام ماست

1 به عشق آن میان شد مدتی با من سمر بندم همی خواهم که من با کاکلش سودا به سر بندم

2 به زنجیر سر زلفش دلم در قید محکم بود فروزان کاکلش بر سر بهر سو بند بر بندم

3 دلم بگرفت در غربت کجایی ساربان آخر کزین دهر خراب آباد رخت خویش بربندم

4 چو از خلق جهانم می رسد محنت به هر جایی به کنج عزلتی بنشینم و بر خلق در بندم

1 با لعل جان فزای تو آب زلال چیست با آفتاب روی تو مه در کمال چیست

2 دل تنگ گشته‌ام ز دهانت که هست نیست ور نیست باز گو که خیال محال چیست

3 در حسن بی مثال تو حیران شدند خلق معلوم کس نشد که رخت را مثال چیست

4 دارم امید وصل ولیکن ز بخت خویش در حیرتم که عاقبت این مآل چیست

1 ز روی لطف بکن بوسه‌ای حوالۀ ما همین بس است ز وجه حسن نوالۀ ما

2 [ز تیر غمزه خدنگی بکن حوالۀ ما همین بس است ز خوان کرم نوالۀ ما

3 چو دور جام وصالش به کام ما نبود سزد که پر شود از خون دل پیالۀ ما

4 بخون دیده نوشتیم نامه‌ای بر دوست بود که دل شودش نرم زین رسالۀ ما

1 مرغ دل راست عزم مسکن خویش خاطرش می کشد به گلشن خویش

2 چند باشد درین قفس محبوس نیست جایش بجز نشیمن خویش

3 جان من چون لب تویاد آرم پر کنم من ز لعل دامن خویش

4 گر نه فکر تو قصد جان من است چیست مو جب به لب گزیدن خویش

آثار ابراهیم شاهدی دده

13 اثر از غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان فارسی ابراهیم شاهدی دده شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی