ای خجل از رخ تو ماه از سیف فرغانی قصیده-قطعه 83
1. ای خجل از رخ تو ماه تمام
آفتابی و سایه تو انام
...
1. ای خجل از رخ تو ماه تمام
آفتابی و سایه تو انام
...
1. بجای سخن گر بتو جان فرستم
چنان دان که زیره بکرمان فرستم
...
1. ای شهنشه چون غلامانت به در باز آمدم
عیب مشمر کز درت من بیهنر باز آمدم
...
1. عشق و دولت اگر بود باهم
بتو نزدیکتر شود راهم
...
1. من آن آیینه معنی نمایم
که از مرآت دل زنگی زدایم
...
1. ای همه آن تو، حاجت زین و آن تا کی خوهیم
بی کسان را کس تویی از ناکسان تا کی خوهیم
...
1. ایا نگار صدف سینه گهر دندان
عقیق را زده لعل تو سنگ بر دندان
...
1. دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان
که نوردوستی پیداست در سیمای درویشان
...
1. نمی دانم که چون باشد بمعدن زر فرستادن
بدریا قطره آوردن بکان گوهر فرستادن
...
1. در شب زلف تو قمر دیدن
خوش بود خاصه هر سحر دیدن
...
1. روی تو عرض داد لشکر حسن
که رخ تست شاه کشور حسن
...
1. زهی از نور روی تو چراغ آسمان روشن
تو روشن کرده ای او را و او کرده جهان روشن
...