1 ای جمالت آیتی از صنع رب العالمین باد بر روی تو از ایزد هزاران آفرین
2 تو چنان شاهی که در منشور دولت درج کرد عشق تو عشاق را انتم علی الحق المبین
3 ماه با خورشید جمشید و سپاه اختران پیش روی خوب تو چون آسمان بوسد زمین
4 شکر از پسته روان و سحر در نرگس عیان ماه طالع در رخ و خورشید تابان در جبین
1 وصلست و هجر، آنچه بهست اختیار کن دانی که وقت می گذرد عزم کار کن
2 اول چو چرخ گرد زمین و زمان برآی وآنگه چو قطب گرد خود آخر مدار کن
3 گیتی شکارگاه سعادت نهاده اند ای باز چشم دوخته، دولت شکار کن
4 عالم پر از گلست ز عکس جمال دوست روی همه ببین(و) ورا اختیار کن
1 ای ترا در کار دنیا بوده دست افزار دین وی تو از دین گشته بیزار و ز تو بیزار دین
2 ای بدستار و بجبه گشته اندر دین امام ترک دنیا کن که نبود جبه و دستار دین
3 ای لقب گشته فلان الدین والدنیا ترا ننگ دنیایی و از نام تو دارد عار دین
4 نفس مکارت کجا بازار زرقی تیز کرد کز پی دنیا درو نفروختی صد بار دین
1 ایا سلطان لشکرکش بشاهی چون علم سرکش که هرگز دوست با دشمن ندیده کارزار تو
2 ملک شمشیرزن باید، چو تو تن می زنی ناید ز تیغی بر میان بستن مرادی در کنار تو
3 نه دشمن را بریده سر چو خوشه تیغ چون داست نه خصمی را چو خرمن کوفت گرز گاوسار تو
4 عیالان رعیت را بحسبت کدخدایی کن چو کدبانوی دنیا شد برغبت خواستار تو
1 ای خجل از رخ تو ماه تمام آفتابی و سایه تو انام
2 دیدنی جز رخ تو نیست حلال خوردنی جز غم تو نیست حرام
3 می شود انگبین چه بوسه دهد لب لعل تو بر کناره جام
4 از حدیث لبت بشیرینی چون شکر شد زبانم اندر کام
1 ای بلبل بوستان معقول طوطی شکرفشان معقول
2 ای بر سر تو لجام حکمت وی در کف تو عنان معقول
3 مشاطه منطق تو کرده آرایش دختران معقول
4 وی از پی طعن دین نشانده بر رمح جدل سنان معقول
1 ایا نگار صدف سینه گهر دندان عقیق را زده لعل تو سنگ بر دندان
2 نهفته دار رخ خویش را ز هر دیده نگاه دار لب خویش را ز هر دندان
3 ز سعی و بخت نه دورست اگر شود نزدیک لب تو با دهنم چون بیکدگر دندان
4 چو تو بخنده در آیی و عاشقان گریند ایا نشانده ز در در عقیق تر دندان
1 ایا دستور هامان وش که نمرودی شدی سرکش تو فرعونی و چون قارون بمالست افتخار تو
2 چو مردم سگسواری کن اگرچه نیستی زیشان وگرنه در کمین افتد سگ مردم سوار تو
3 بگرد شهر هر روزی شکارت استخوان باشد که کهدانی سگی چندند شیر مرغزار تو
4 چو تشنه لب از آب سرد آسان برنمی گیرد دهان از نان محتاجان سگ دندان فشار تو
1 ای شهنشه چون غلامانت به در باز آمدم عیب مشمر کز درت من بیهنر باز آمدم
2 دی برفتم کز پی فردا مگر کاری کنم چون گدا امروز ناگاهان به در باز آمدم
3 صولجان ارجعی زد در قفای من چو گوی رو نهادم سوی این میدان به سر باز آمدم
4 هرکجا رفتم غمت پیش از من آنجا رفته بود گفتم از دست غمت این المفر باز آمدم
1 ایا سلطان ترا بنده ز سلطان بی نیازم کن ز خسرو فارغم گردان و از خان بی نیازم کن
2 ز سلطان بی نیازی نیست در دنیا توانگر را بمن ده ملک درویشی ز سلطان بی نیازم کن
3 چو شطرنج از پی بازیست هر شاهی که می بینم مریز آب رخم را و ز شاهان بی نیازم کن
4 امیران همچو گرگان و رعیت گوسپندان شان سگ درگاه خویشم خوان ز گرگان بی نیازم کن