1 ایا بازاری مسکین نهاده در ترازو دین چو سنگت را سبک کردی گران زآنست بار تو
2 تو گویی سودها کردم، ازین دکان چو برخیزی ببازار قیامت در پدید آید خسار تو
1 ای ز روی تو گرفته چهره خوبی جمال یافته از صورت تو بدر نکویی کمال
2 رسم مه خود محو شد، خورشید همچون دایره پیش روی خوب تو یک نقطه باشد همچو خال
3 در مقام جلوه اندر مرغزار حسن تو هر تذروی صد دم طاوس دارد زیر بال
4 گر بکویت راه یابد مشک بیز آید صبا ور ز زلفت بوی گیرد عنبر افشاند شمال
1 ای همه آن تو، حاجت زین و آن تا کی خوهیم بی کسان را کس تویی از ناکسان تا کی خوهیم
2 از امیران جود جوییم از عوانان مردمی ما ز گربه موش و از سگ استخوان تا کی خوهیم
3 مرده حرصند ایشان، مردمی آب بقاست ما دم آب بقا از مردگان تا کی خوهیم
4 با چنین ضعف یقین بر تو توکل چون کنیم قوت حبل المتین از ریسمان تا کی خوهیم
1 دلا از آستین عشق دست کار بیرون کن ز ملک خویش دشمن را بعون یار بیرون کن
2 حریم دوستست این دل اگر نه دشمن خویشی بغیر از دوست چیزی را درو مگذار بیرون کن
3 تو چون گنجی و حب مال مارست ای پسر در تو سخن بشنو برو از خود بافسون مار بیرون کن
4 اگر از دست حکم دوست تیغ آید ترا بر سر سپر در رو مکش جوشن درین پیکار بیرون کن
1 دلش شکسته نگردد ازین سخن دانم که گرچه سخت بود نشکند ز شکر سنگ
2 بسوی حضرت او زین نمط سخن نبرم کز ابلهیست زدن بر محک زرگر سنگ
3 من از برای دل او دگر نگویم شعر که آب می نکند بیش ازین اثر در سنگ
4 بدین قصیده تر در وغای هجرانش مراست لشکر از آب و سلاح لشکر سنگ
1 زهی رخت بدلم رهنمای اندیشه رونده را سر کوی تو جای اندیشه
2 بخاطرم چو تو اندیشه را نمودی راه تو باش هم بسخن رهنمای اندیشه
3 که آفتاب خرد در غبار حیرت ماند ز دره دهنت در هوای اندیشه
4 چو آفتاب رخت شعله زد ز برج جمال فگند سایه برین دل همای اندیشه
1 ای فرستاده بداعی استری دلدلی دیگر بزیبی و فری
2 به ز شبدیزی بگامی و تگی کم ز طاوسی ببالی و پری
3 نام او پیک صبا شاید که هست گام او از کشوری تا کشوری
4 هر کجا یک جفته بر دیوار زد در دم از دیوار بگشاید دری
1 ای ز عکس روی تو چون مه منور آینه آن چنان رو را نشاید جز مه و خور آینه
2 ای ز تاب حسن تو آیینه صورت آفتاب وز فروغ روی تو خورشید پیکر آینه
3 من همی گویم چو رویت در دو عالم روی نیست تا مرا باور کنی برگیر و بنگر آینه
4 پیش روی تو که آب از لطف دارد، می کند از خوی خجلت زمین خشک را تر آینه
1 در باغ دهر چون گل گر سربسر جمالی در روز زندگانی گر جمله مه چوسالی
2 با لطف طبع اگرچه در قلب روح روحی با حسن روی اگر چه بر روی حسن خالی
3 این نکته نیست دعوی نزدیک اهل معنی کز من چو دور ماندی ریحان بی سفالی
4 گرچه بشه نشانی لشکرشکن چو سامی ورچه بپهلوانی رستم هنر چو زالی
1 مال دنیا بآخرت نرود گرنه صرفش کنی باحسانی
2 با تو اینجا نماند ار از خیر نگماری برو نگهبانی
3 در قیامت زند بر آتشت آب گر تو اینجا بکس دهی نانی