1 ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر سوی درگاه شه عادل رسان از ما خبر
2 پادشاه وقت غازان را اگر بینی بگو کای همه ایام تو میمون تراز روز ظفر
3 اصل چنگزخان نزاده چون تو فرعی پاک دین ملک سلطانان ندیده چون تو شاهی دادگر
4 مردمی در سیرت تو همچو گوهر در صدف نیکویی در صورت تو همچو نور اندر قمر
1 الا ای صبا ساعتی بار بر ز بنده سلامی سوی یار بر
2 بدان دل ستان ره بپرسش طلب بدان گلستان بو بآثار بر
3 ببر جان و بر خاک آن درفشان چو ابر بهاری بگلزار بر
4 چو آنجا رسی آستان بوسه ده در آن بارگه سجده بسیار بر
1 ای ز تو هم خرقه هم سجاده تو بی نماز در حقیقت بر من و تو اسم درویشی مجاز
2 در تجاوز از حدود حق و در ابطال آن یافته شیخ تو از پیران نابالغ جواز
3 چون برنگی قانعی از فقر اهل الله را بوی سیر آید مدام از دلق تو همچون پیاز
4 از حرام ار خاک باشد آستین پر می کنی وز گل ره می کنی دایم بدامن احتراز
1 چو کرد نرگس مستش ز تیر مژگان تیغ چو چشمم آب ز خون جگر خورد آن تیغ
2 سپر فگندم از آن دلبر کمان ابرو که بهر کشتن من کرد تیر مژگان تیغ
3 ز جان نشانه کن و از نشانه ساز سپر که تیر غمزه آن ترک راست پیکان تیغ
4 بگرد نرگس مخمور او خدنگ مژه است بدست ترکان تیر و بچنگ مستان تیغ
1 مرا بلطف خود الهام کرد داور نفس که دست بر در دل دار و پای بر سر نفس
2 چو سالها بجو و کاه ناز فربه شد چرا همی ننهی بار زهد بر خر نفس
3 تو شیر بیشه معنی شوی اگر بزنی بزور بازوی دین پنجه با غضنفر نفس
4 بآرزویی با نفس خویشتن امروز چو چیر گردی آمن مباش از شر نفس
1 روی در زیر سمش کرد بساطی، چو فگند بار ابریشم خود بر خر چوبین طنبور
2 گر بکام تو رسد تلخ، مکن روی ترش کآب شیرین نخورد تشنه ازین مشرب شور
3 جهد کن تا بسلامت بکناری برسی این جهان بحر عمیقست و کنارش لب گور
4 ترک دنیا بارادت نکند جاهل ازآنک بکراهت بدر آید ز علف زار ستور
1 حسن هرجا که در جهان برود عشق در پی چوبیدلان برود
2 حسن هرجا به دلستانی رفت عشق بر کف نهاده جان برود
3 حسن لیلیصفت چو حکمی کرد عشق مجنون سلب بر آن برود
4 در پی حسن دلربا هر روز عشق بیبال جانفشان برود
1 ای شده از پی جامه ز لباس دین عور روبه حیله گری ای سگ پوشیده سمور
2 عسلی پوشی و گویی که بفقرم ممتاز شتران با تو شریک اند بپشمینه بور
3 نشوی ره رواگر مخرقه را خوانی فقر نشود رهبر اگر مشعله بردارد کور
4 ره بدین رفته نگردد که تو غافل گویی که بشیرین سخن از خلق برآوردم شور
1 چند گفتم که فراموش کنم صحبت یار یاد او می دهدم رنگ گل و بوی بهار
2 بلبل از وصلت گل بانگ برآورده چنانک در چمن ناله کند مرغ جدا مانده ز یار
3 چون ز چنگ غمش آهنگ فغان پست کنم خاصه این لحظه که صد ناله برآمد ز هزار
4 من چرا باشم خاموش چو بلبل کاکنون حسن رخسار گل افزود جمال گلزار
1 نصیحت می کنم بشنو بر آن باش بدل گر مستمع بودی بجان باش
2 چو ملک فقر می خواهی بهمت برو بر تخت دل سلطان نشان باش
3 بتن گر همچو انسان بر زمینی بدل همچون ملک بر آسمان باش
4 درین مرکز که هستی همچو پرگار بسر بیرون بپای اندر میان باش