آثار سیف فرغانی

صفحه 3 از 14
14 اثر از قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سیف فرغانی / دیوان اشعار سیف فرغانی / قصاید و قطعات در دیوان اشعار

قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 چون هرچه غیر اوست بدل ترک آن کنی بر فرق جهان تو نهد از حب خویش تاج

2 در نصرت خرد که هوا دشمن ویست با نفس خود جدل کن وبا طبع خود لجاج

3 گر در مصاف آن دو مخالف شوی شهید بیمار را بدم چو مسیحا کنی علاج

4 چون نفس تند گشت بسختیش رام کن سردی دهد طبیب چو گرمی کند مزاج

1 چون در جهان ز عشق تو غوغا در اوفتاد آتش برخت آدم و حوا در اوفتاد

2 وآن آتشی که رخت نخستین بدر بسوخت زد شعله یی و در من شیدا در اوفتاد

3 دیوانه چون رهد چو خردمند جان نبرد اکمه کجا رود چو مسیحا در اوفتاد

4 چون بارگیر شاه دلش اسب همتست جان باخت هرکه با رخ زیبا در اوفتاد

1 هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد

2 وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

3 باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

4 آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

1 چه خواهد کرد با شاهان ندانم که با چون من گدایی عشقت این کرد

2 از اول مهربانی کرد و آنگاه چو با او مهر ورزیدیم کین کرد

3 گدایی بر سر کویت نشسته برفتن آسمانها را زمین کرد

4 چو اسبان کره تند فلک را سر اندر زیر پای آورد و زین کرد

1 درین جهان که بسی تن پرست را جان مرد کسیست زنده که از درد عشق جانان مرد

2 بنزد زنده دلان در دو کون هشیار اوست که از شراب غم عشق دوست سکران مرد

3 اگر چه عشق کشنده است، جان و دل می دار بعشق زنده، که بی عشق نیک نتوان مرد

4 بشمع عشق ازل زندگی نبود آن را که وقت صبح اجل شد چراغ ایمان مرد

1 گر کسی از نعمت این منعمان ادرار خورد همچو گربه کاسه لیسید و چو سگ مردار خورد

2 همچو مارش سر همی کوبند امروز ای پسر هرکه روزی دانه یی چون موش ازین انبار خورد

3 چون ز کسب خود ندارد نان قسمت و آب رزق همچو اشتر مرغ آتش همچو لکلک مار خورد

4 کاشکی پیر ار ازین ادرار بودی بی نیاز چون بباید دادن امسال آنچه مسکین پار خورد

1 آتش است آب دیده مظلوم چون روان گشت خشک و تر سوزد

2 تو چو شمعی ازو هراسان باش کاول آتش ز شمع سر سوزد

1 دین و دولت قرین یکدگرند همچنین بود و همچنین باشد

2 دولتی را که دین کند بنیاد همچو بنیاد دین متین باشد

3 بقرانها زوال ممکن نیست دولتی را که دین قرین باشد

4 هست ای شاه دولت بی دین خاتمی کش خزف نگین باشد

1 طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد

2 تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد

3 تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد ولیکن مرده دل را جان چو گور اندر زمین باشد

4 مشو غافل ز مرگ جان چو نفست زندگی دارد مباش از رستمی آمن چو خصم اندر کمین باشد

1 اگر تو توبه کنی کافری مسلمان شد بتوبه ظلمت تو نور و کفرت ایمان شد

2 فرشتگان که رفیق تواند گویندت چه نیک کرد کز افعال بد پشیمان شد

3 گرفت رنگ ارادت چو بوی تو بشنود ببرد گوی سعادت چو مرد میدان شد

4 چو توبه کردی ای بنده خواجه وار بناز که در دو کون بآزادی تو فرمان شد

آثار سیف فرغانی

14 اثر از قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی