آثار سیف فرغانی

صفحه 4 از 14
14 اثر از قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سیف فرغانی / دیوان اشعار سیف فرغانی / قصاید و قطعات در دیوان اشعار

قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 ای که در صورت خوب تو جمال معنیست قبله روح از آن روی کنم کان اولیست

2 هرکرا قالب دل جان نپذیرفت از عشق همچو تمثال بود، صورت او بی معنیست

3 ره نماینده همیشه بظلال عشق است ماه روی تو که یک لمعه او نور هدیست

4 علما کاتب دیوان تواند الا آنک سخن عشق نویسد قلم او اعلیست

1 ایا رونده که عمر تو در تمنا رفت تو هیچ جای نرفتی و پایت از جا رفت

2 زره روان که رفاقت ز خلق ببریدند رفیق جوی که نتوان براه تنها رفت

3 اگر چه نبود بینا ز ره برون نرود کسی که در عقب ره روان بینا رفت

4 بیا بگو که چه دامن گرفت مریم را که بر فلک نتوانست با مسیحا رفت

1 صاحب دیوان نظمم مشرف ملک سخن عقل مستوفی لذتهای روحانی مرا

2 گر بخوانی شعر من از حالت صاحب دلان مر ترا نبود شعور ار شاعری خوانی مرا

3 در بدی من مرا علم الیقین حاصل شدست وین نه از جهل تو باشد گر نکودانی مرا

4 غیرت دین در دلم شمشیر باشد کرده تیز گر ز چین خشم بینی چهره سوهانی مرا

1 ای جلوه کرده روی تو خود را در آفتاب وی گشته نور روی ترا مظهر آفتاب

2 ای حلقه در تو بهر خانه ماه نو وی نایب رخ تو بهر کشور آفتاب

3 گردان ز شوق تست بهر جانب آسمان تابان بمهر تست برین منظر آفتاب

4 گردون ز بار عشق تو چندان فغان بکرد کز بانگ او چو ماه رخت شد کر آفتاب

1 پیوستگان عشق تو از خود بریده‌اند الفت گرفته با تو و از خود رمیده‌اند

2 پیغمبران نیند ولیکن چو جبرئیل بی‌واسطه کلام تو از تو شنیده‌اند

3 چون چشم روشنند و ازین روی دیده‌وار بسیار چیز دیده و خود را ندیده‌اند

4 چون سایه بر زمین و از آن سوی آسمان مانند آفتاب علم برکشیده‌اند

1 چه خواهد کرد با شاهان ندانم که با چون من گدایی عشقت این کرد

2 از اول مهربانی کرد و آنگاه چو با او مهر ورزیدیم کین کرد

3 گدایی بر سر کویت نشسته برفتن آسمانها را زمین کرد

4 چو اسبان کره تند فلک را سر اندر زیر پای آورد و زین کرد

1 طبیب جان بود آن دل که او را درد دین باشد برو جان مهربان گردد چو او با تن بکین باشد

2 تن بی کار تو خاکست بی آب روان ای جان دل بیمار تو مرده است چون بی درد دین باشد

3 تن زنده دلان چون جان وطن برآسمان سازد ولیکن مرده دل را جان چو گور اندر زمین باشد

4 مشو غافل ز مرگ جان چو نفست زندگی دارد مباش از رستمی آمن چو خصم اندر کمین باشد

1 کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود چیزی طلب که زندگی جان بآن بود

2 هیچش ز تخم عشق معطل روا مدار تا در زمین جسم تو آب روان بود

3 آنکس رسد بدولت وصی که مرورا روح سبک ز بار محبت گران بود

4 چون استخوان مرده نیاید بهیچ کار عشقی که زنده یی چو تواش در میان بود

1 ای قوم درین عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید

2 با این دل مرده خنده تا چند امروز درین عزا بگریید

3 فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید

4 از خون جگر سرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید

1 دانستم از صفات که ذاتت منزهست از شرکت مشابه و از شبهت نظیر

2 در دست من که قاصرم از شکر نعمتت ذکر تو می کند بزبان قلم صریر

3 هرچند غافلم ز تو لکن ز ذکر تو در و کر سینه مرغ دلم می زند صفیر

4 اندر هوای وصف تو پرواز خواست کرد از پر خویش طایر اندیشه خورد تیر

آثار سیف فرغانی

14 اثر از قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید و قطعات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی