اندرین ایام کآسایش از سیف فرغانی قصیده-قطعه 37
1. اندرین ایام کآسایش نمییابند انام
حکم بر ارباب علم اهل جهالت میکنند
...
1. اندرین ایام کآسایش نمییابند انام
حکم بر ارباب علم اهل جهالت میکنند
...
1. هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد وجود
...
1. کم خور غم تنی که حیاتش بجان بود
چیزی طلب که زندگی جان بآن بود
...
1. در عجبم تا خود آن زمان چه زمان بود
کآمدن من بسوی ملک جهان بود
...
1. حسن هرجا که در جهان برود
عشق در پی چوبیدلان برود
...
1. چو دل عاشق روی جانان شود
دل از نور او سربسر جان شود
...
1. چو دلبرم سر درج مقال بگشاید
ز پسته شکرافشان زلال بگشاید
...
1. ای مقبل ار سعادت دنیات رو نماید
وآن زشت رو بچشم بد تو نکو نماید
...
1. نگارا کار عشق از من نیاید
ز بلبل جز سخن گفتن نیاید
...
1. ای قوم درین عزا بگریید
بر کشته کربلا بگریید
...
1. ای ز لعل لب تو چاشنی قند و شکر
وی ز نور رخ تو روشنی شمس و قمر
...