1 عاشق روی توام از من مپوش آن روی را پرده بردار از رخ و بر رو میفگن موی را
2 تا بروز وصل تو چشمش نبیند روی خواب هر که یک شب همچو من در خواب دید آن روی را
3 گرد میدان زمین سرگشته گردم همچو گوی من چو در میدان عشق تو فگندم گوی را
4 همتی دارم که گر دستم رسد هر ساعتی طوق زر در گردن اندازم سگ آن کوی را
1 دیدن روی تو را محرم نباشد چشم ما دیده از جان ساخت باید دیدن روی ترا
2 از رخ و روی تو رنگی تابناک آمد بچشم وز سر زلف تو بویی سر بمهر آمد بما
3 گر بیاد روی گلرنگ تو درخاکم نهند تا بحشر از تربت من لاله گون روید گیا
4 نان لطف ای شاه در زنبیل فقرم ار نهی همچو من درویش شد چون تو توانگر را گدا
1 سوخت عشق تو من شیفته شیدا را مست برخاسته ای باز نشان غوغا را
2 کرد در ماتم جان دیده تر و جامه کبود خشک مغزی دو بادام سیاهت مارا
3 قاب قوسین دو ابروی تو با تیر مژه دور باشی است عجب قربت او ادنی را
4 چون ازآن روی کسی دور کند عاشق را؟ چون ز خورشید کسی منع کند حربا را؟
1 دلم بربود دوش آن نرگس مست اگر دستم نگیری رفتم از دست
2 چه نیکو هر دو با هم اوفتادند دلم با چشمت این دیوانه آن مست
3 نمی دانم دهانت هست یا نیست نمی دانم میانت نیست یا هست
4 تویی آن بی دهانی کو سخن گفت تویی آن بی میانی کو کمر بست
1 ماه دو هفته را نبود نور روی دوست باغ شکفته را نبود رنگ و بوی دوست
2 با حاجیان شهر نشینیم و کرده ایم کعبه ز کوی دلبر و قبله ز روی دوست
3 هرکو ز خود نرست نیفتد بدام یار هر کو ز خود نرفت نیاید بکوی دوست
4 یارب تو روی دوست بدین عاشقان نما کین جمع مانده اند پریشان چو موی دوست
1 دل تنگم و ز عشق توام بار بر دلست وز دست تو بسی چو مرا پای در گلست
2 شیرین تری ز لیلی و در کوی تو بسی فرهاد جان سپرده و مجنون بی دلست
3 گر چه ز دوستی تو دیوانه گشته ام جز با تو دوستی نکند هرکه عاقلست
4 گر من ببوسه مهر نهم بر لبت رواست شهد عقیق رنگ تو چون موم قابلست
1 عذر قدمت بسر توان خواست بوسی زلبت بزر توان خواست
2 گرچه تو کرم کنی ولیکن بی زر نتوان اگر توان خواست
3 درکیسه خراج مصر باید تا ازلب تو شکر توان خواست
4 بوسی برتو چه قدر دارد دانم زتو اینقدر توان خواست
1 دل درو بند که دلدارت اوست ره او رو که بره یارت اوست
2 کار اگر بهر دل دوست کنی بی گمان عاقبت کارت اوست
3 در نخستین قدم از ره او را یافت خواهی که طلب کارت اوست
4 هست سر بر تن چون گل بر شاخ لیک در زیر قدم خارت اوست
1 گرمرا زلفت اوفتد در دست نکنم کوته ازتو دیگر دست
2 گرچه من هم نمی رسم شادم که بزلفت نمی رسد هر دست
3 خاک پای تو گوهریست عزیز کی رسد بنده را بگوهر دست
4 تا زلعلت شکر بدست آریم چون مگس می زنیم برسر دست
1 هم کوی تو از جهان برونست هم وصف تو از بیان برونست
2 اندر ره تو کسی قدم زد کورا قدم از جهان برونست
3 طاق در ساکنان کویت از قبه آسمان برونست
4 در کون و مکانت می نجویم کآن حضرت ازین و آن برونست