1 ایا چوحسن بمعنی نکو بصورت خوب وصال تست مرا همچو عافیت مطلوب
2 شهید عشق تو بعد از اجل چو جان زنده گدای کوی تو نزد همه چو زر محبوب
3 چو جان حدیث تو شیرین ولیک شورانگیز غم تو در دل عاشق چو وجد در مجذوب
4 لبت که مست کند همچو خمر عاشق را میی زدرد مصفا ولی بشهد مشوب
1 ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب درد مراست نرگس بیمار تو طبیب
2 بازم بخوان بلطف و بنازم ز در مران هرچند گل نیاز ندارد بعندلیب
3 در حال من نظر کن و از آه من بترس کز عشق بهره مندم و از وصل بی نصیب
4 زنهار با غریب و گدا لطف کن که من در کوی تو گدایم و در شهر تو غریب
1 طوطی خجل فرو ماند از بلبل زبانت مجلس پر از شکر شد از پسته دهانت
2 جعد بنفشه مویان تابی ز چین زلفت حسن همه نکویان رنگی ز گلستانت
3 ما را دلیست دایم در هم چو موی زنگی از خال هندو آسا وز چشم ترک سانت
4 همچون نشانه تا کی بر دل نهد جراحت ما را بتیر غمزه ابروی چون کمانت
1 ای چو فرهاد دلم عاشق شیرین لبت مستی امشبم از باده دوشین لبت
2 نیست شیرین که زفرهاد برای بوسی ملک خسرو طلبد شکر رنگین لبت
3 وه چه شیرین صنمی تو که دهان من هست تا بامسال خوش از بوسه پارین لبت
4 محتسب سال دگر بر سر کویت آرد همچنین بی خودم از باده نوشین لبت
1 چو حسن روی تو آوازه در جهان انداخت هوای عشق تو در جان بی دلان انداخت
2 سمن بران همه چوگان خویش بشکستند کنون که شاه رخت گوی در میان انداخت
3 از آن میانه گل و لاله را برآمد نام چو بحر حسن تو خاشاک بر کران انداخت
4 کمان ابروی خود بین که ترک غمزه تو خطا نکرد خدنگی کزآن کمان انداخت
1 ای که شاهان جهانند گدایان درت پادشاهست گدایی که بیابد نظرت
2 چون توانگر اگرت تحفه نیارم بر در همچو درویش بیایم بگدایی بدرت
3 ای برو خوب چو اشکوفه باران دیده چند چون گل بشکفتی و نخوردیم برت
4 بحیات ابدی زنده شود گر روزی بسر کشته هجران خود افتد گذرت
1 دلم بربود دوش آن نرگس مست اگر دستم نگیری رفتم از دست
2 چه نیکو هر دو با هم اوفتادند دلم با چشمت این دیوانه آن مست
3 نمی دانم دهانت هست یا نیست نمی دانم میانت نیست یا هست
4 تویی آن بی دهانی کو سخن گفت تویی آن بی میانی کو کمر بست
1 ای که لبت منبع آب بقاست درد تو بیماری دلرا دواست
2 آه که اندر طلب تو مرا رفت دل و درد دل ای جان بجاست
3 گر همه آفاق بگیرد کسی آنکه توانگر بتو نبود گداست
4 بهر دل تو چه توان ترک کرد مال ندارم من و جان خود تراست
1 دل کنون زنده بجان نیست که جانان اینجاست وآن حیاتی که بدو زنده بود جان اینجاست
2 نام شکر چه بری قند لب او حاضر ذکر شیرین چکنی خسرو خوبان اینجاست
3 طوطی تنگ دلم لیک ز شکر پس ازین بار منت نکشم کآن شکرستان اینجاست
4 پیش ازین گر چه بسی نعره زدم چون بلبل گریه چون ابر کنم کآن گل خندان اینجاست
1 در رخت می نگرم جلوه گه جان اینجاست در قدت می نگرم سرو خرامان اینجاست
2 من دل سوخته خواهم که لب تشنه خویش بر دهان تو نهم کآبخور جان اینجاست
3 خانه یی چون حرم و بر در و بامش عشاق چون مگس جمع شده کآن شکرستان اینجاست
4 پرده داران تو گر چند بسنگم بزنند نروم همچو سگ از در که مرا نان اینجاست