آثار سیف فرغانی

صفحه 3 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 در دل عاشق اگر قدر بود جانان را نظر آنست که در چشم نیارد جان را

2 تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر خود به جان تو نباشد طمعی جانان را

3 دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد که چو سختی رسدش سست کند پیمان را

4 قومی از دوستیش دشمن جان خویشند ای توانگر بنگر همت درویشان را

1 ترا من دوست می‌دارم چو بلبل مر گلستان را مرا دشمن چرا داری چو کودک مرد بستان را

2 چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تو مسخر گشت بی‌لشکر ولایت چون تو سلطان را

3 به خوبی خوبرویان را اگر وصفی کند شاعر تو آن داری به جز خوبی که نتوان وصف کرد آن را

4 دلم کز رنج راه تو به جانش می‌رسد راحت چنان خو کرد با دردت که نارد یاد درمان را

1 گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را دانم که این دلیری نبود چو تو جبان را

2 خود چون تو بی بصارت نکند چنین تجارت زیرا که آن حرارت نبود فسردگان را

3 ای شیخ گربه زاهد وز بهر نان مجاهد بر خوان آرزوها همکاسه ای سگان را

4 ای از برای روزی شغل تو خانه سوزی بنشین (و) کار او کن کوضامنست آن را

1 از جمال تو مگر نیست خبر سلطان را که سوی صورت ملک است نظر سلطان را

2 بندگی تو ز شغل دو جهان آزادی‌ست زین چنین مملکتی نیست خبر سلطان را

3 نگذرد از سر کوی تو چو من گر افتد بر سر کوی تو یک روز گذر سلطان را

4 با چنین زلف چو زنجیر عجب نبود اگر حلقه در گوش کند عشق تو مر سلطان را

1 پیغام روی تو چو ببردند ماه را مه گفت من رعیتم آن پادشاه را

2 خالت محیط مرکز لطفست و، روشنست کین نقطه نیست دایره روی ماه را

3 بهر سپید (رویی) حسنت نهاده اند بر روی لاله رنگ تو خال سیاه را

4 دستارم از سرم بقدم درفتد چو تو بر فرق راست کژ نهی ای جان کلاه را

1 پیغام روی تو چو ببردند ماه (را) مه گفت من رعیتم آن پادشاه را

2 خالت محیط مرکز لطفست و روشنست کین نقطه نیست دایره روی ماه را

3 بهر سپید رویی حسنت نهاده اند بر روی لاله رنگ تو خال سیاه را

4 دستارم از سرم بقدم درفتد چو تو بر فرق راست کژ نهی ای جان کلاه را

1 زهی با صورت خوبت تعلق اهل معنی را ز نقش روی تو زینت نگارستان دنیی را

2 درین ویرانه قالب ندارد جانم آرامی که دل بردی بدان صورت سراسر اهل معنی را

3 مرا روی تو محبوبست همچون مال قارون را مرا وصل تو مطلوبست چون دیدار موسی را

4 همی خواهم که دیدارت ببینم دم بدم لکن من مسکین اگر طورم چه تاب آرم تجلی را

1 فرامش کرد جان تو تماشاگاه اعلی را که خاکش دام دل باشد نگارستان دنیی را

2 منه رخت اندرین ویران که در خلد برین رضوان بشارت می دهد هردم بتو فردوس اعلی را

3 بخارستان دنیا در مکن با هر خس آمیزش که دولت بهر تو دارد پر از گل باغ عقبی را

4 تو اندر تیه دنیایی چو اسراییلیان حیران عجب باشد که نفروشی بتره من وسلوی را

1 نگار من که بلب جان دهد جهانی را ببوسه یی بخرد از تو نیم جانی را

2 میان وصل و فراقش ز بهر ما سخنست دو پادشا بخصومت خورند نانی را

3 میان دایره روی او ز خال سیاه که نقطه زد ز دل لاله ارغوانی را

4 رخان آن شه خوبان نگر مگو دیگر دو آفتاب کجا باشد آسمانی را

1 عاشق روی توام از من مپوش آن روی را پرده بردار از رخ و بر رو میفگن موی را

2 تا بروز وصل تو چشمش نبیند روی خواب هر که یک شب همچو من در خواب دید آن روی را

3 گرد میدان زمین سرگشته گردم همچو گوی من چو در میدان عشق تو فگندم گوی را

4 همتی دارم که گر دستم رسد هر ساعتی طوق زر در گردن اندازم سگ آن کوی را

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی