آثار سیف فرغانی

صفحه 45 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم

2 شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم

3 مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی بهر چیزی که روی آرم درو روی تو می بینم

4 اگر چون گل خس و خاری گزینی بر چو من یاری من آن بلبل نیم باری که گل را بر تو بگزینم

1 مرغ دلم صید کرد غمزه چون تیر او لشکر خود عرض داد حسن جهان گیر او

2 باز سپیدست حسن طعمه او مرغ دل شیر سیاهست عشق با همه نخجیر او

3 عشق نماز دلست مسجد او کوی دوست ترک دو عالم شناس اول تکبیر او

4 هست وضوش آب چشم روز جوانیش وقت فوت شود وصل دوست از تو بتأخیر او

1 طریق عشق جانان چیست در دریای خون رفتن مدان آسان که دشوارست ره بی رهنمون رفتن

2 گرت همت بدون او فرو آمد برو منشین که راه عشق نتوانی بهمتهای دون رفتن

3 نیایی در ره مردان مگر کز خود برون آیی وگر همت شود مرکب توان از خود برون رفتن

4 اگر اندیشه هر کس برون آری ز دل زآن پس همه کس را چو اندیشه توانی در درون رفتن

1 ای جمال تو رشک حورالعین روح را کوی تست خلد برین

2 تا پدید آمد آفتاب رخت شرمسارست آسمان ز زمین

3 گرچه زلف تو داده یاری کفر روی خوب تو کرده پشتی دین

4 وصل ما خود کی اتفاق افتد تو توانگر بحسن و من مسکین

1 گر از ره تو بود خاک را گهر دانم وراز کف تو بود زهر را شکر دانم

2 کسی که سیر درین ره (کند) اگر شترست بسوی کعبه قرب تو راهبر دانم

3 ورم بکعبه قرب تو راهبر نبود اگر چه قبله بود روی ازو بگردانم

4 گرم خبر نکند از مقام ابراهیم دلیل را شتر وکعبه را حجر دانم

1 ای شده لعل لب تو شکرافشان در سخن از لب لعلت روانست آب حیوان در سخن

2 از لبان تو شکر چینی کند روح القدس چون شود شیرین دهانت شکرافشان در سخن

3 نکته جانی تو گویی یک زمان خامش مباش مهر سلطانی تو داری سکه بنشان در سخن

4 صوفی صافی بدرد جامه بر خود همچو گل کآن لب چون غنچه گردد بلبل الحان در سخن

1 ای چشم من از رخ تو روشن چشمی بکرشمه بر من افگن

2 اکنون که بدیدن تو ما را شد چشم چو آب دیده روشن

3 جان و دل و عقل هر سه هستند در عشق تو چون دو چشم یک تن

4 ای مردم چشم دل خیالت دارم ز تو من درین نشیمن

1 ای دل ای دل مهرآن مه ورز وایمان تازه کن سر بنه در پای جانان عهد وپیمان تازه کن

2 عالم غیبت شهادت میشود از روی دوست کهنه شد چون کفر دینت خیز وایمان تازه کن

3 خاک پایش گر نیابی رو زگرد دامنش پاره یی برگیر ومشک اندر گریبان تازه کن

4 از دهانش گر نشانی می توانی یافتن در کنارش گیرو لب بر لب نه وجان تازه کن

1 خوبان رعیت اند وتویی پادشاهشان ایشان همه ستاره و روی تو ماهشان

2 بی آفتاب روی تو همرنگ شب بود روز سپید خلق ز چشم سیاهشان

3 ایشان بتیر غمزه صف عقل بشکنند اکنون که گشت روی تو پشت سپاهشان

4 بالای این چه مرتبه باشد دگر که هست خورشید و ماه جمع بزیر کلاهشان

1 در شهر بحسن تو رویی نتوان دیدن از دل نشود پنهان روی تو بپوشیدن

2 من در عجبم از تو زیرا که ندیدستم از ماه سخن گفتن وز سرو خرامیدن

3 هنگام بهار ای جان در باغ چه خوش باشد بر یاد تو می خوردن بر بوی تو گل چیدن

4 با پسته خندانت گر توبه کند شاید هم قند ز شیرینی هم پسته ز خندیدن

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی