1 ای باغ نیکویی گل روی ترا چمن گل در چمن دریده ز شوق تو پیرهن
2 زنده دلست مرده عشق تو در لحد جان پرور است کشته تیغ تو در کفن
3 ما بی تو همچو مرغ بدام اندریم و تو در باغ می خرام چو طاوس در چمن
4 در زیر پایت از عرق روی خوب خویش نسرین گلاب ریخته بر برگ نسترن
1 ای زروی خوب تو پشت زمین آراسته از رخ تو ملک چون دنیا بدین آراسته
2 تو چنان آرایشی دادی زمین را کآسمان ازمه و خورشید خود نبود چنین آراسته
3 ای شده کوی تو از دیدار تو جنت صفت چون تو در فردوس نبود حور عین آراسته
4 آیینه برگیر و یکدم در رخ خود کن نظر راست چون بستان بگل خود را ببین آراسته
1 بخت و اقبال خوهی خدمت درویشان کن پادشاهی طلبی بندگی ایشان کن
2 دامن زنده دلان گیر و از آن پس چو مسیح بنفس در بدن مرده اثر چون جان کن
3 لشکر دل بکش و ملک سلیمانی را آبدان گر نخوهی همچو سبا ویران کن
4 گر تو خواهی که درین کارگه کون و فساد آنچه گویی بکنند آنچه بگویند آن کن
1 ایا چو فصل بهار از رخت جهانرا زین رخ تو ثانی خورشید و ثالث القمرین
2 بسوی جدول خوبان که مظهر حسنند لطافت آب روان آمد و تو رأس العین
3 همین که در تو اثر کرد شرم عثمانی شود زرنگ دو رخ چهره تو ذوالنورین
4 از آدمی و پری هیچ کس نماند زشت چو نور روی تو قسمت کنند بر ثقلین
1 بپوش آن رخ و دلربایی مکن دگر با کسی آشنایی مکن
2 بچشم سیه خون مردم مریز بروی چو مه دلربایی مکن
3 ز من پند بنیوش و دیگر چو شمع بهر مجلسی روشنایی مکن
4 مرو از بر ما و گر می روی دگر عزم رفتن چو آیی مکن
1 زهی صیت حسن تو عالم گرفته زبار غمت پشت جان خم گرفته
2 بپروانه شعله شمع رویت چو خورشید اطراف عالم گرفته
3 زانفاس عیسی عشق تو هر دم دل مرده روحی چو مریم گرفته
4 دل خسته من ز نیش غم تو جراحت بخود همچو مرهم گرفته
1 بیناست چشم جان من از دیدن آن ماه رو کز خال گندم گون او دارم برنگ کاه رو
2 کردست قدم چون کمان، رویم برنگ زعفران آن ماه روی سرو قد آن سروقد ماه رو
3 عکس رخ همچون مهش بر خیمه گردون فتد گر ترک هندو چشم من بنماید از خرگاه رو
4 خورشید گوید ماه را بر آسمان تکیه مکن گر آب رو خواهی بنه بر خاک این درگاه رو
1 مرا کرد بیچاره در کار او حدیثی ز لعل شکربار او
2 بکونین می ننگرم زآنکه کرد مرا عشق او فارغ از کار او
3 بسوزد نقاب شب وروی روز بیک پرتو از شمع رخسار او
4 بجان تا شکر می فروشد لبش پر از نقد جانست بازار او
1 ای فغان بی دلان از چشم شوخ شنگ تو تیره روز عاشقان از طره شبرنگ تو
2 با رخ تو دیده بودم پیش ازین در روی کار آنچه اکنون می کشم از چشم شوخ شنگ تو
3 چون بگفت آیی، سخن ای دلبر شیرین زبان، ازشکر شاخیست گویی در دهان تنگ تو
4 در جهان دلبری ای راحت جان جفت نیست طاق ابروی ترا جزچشم پر نیرنگ تو
1 ای زمعنی مر ترا صورت چو جان آراسته همچو روی از حسن از رویت جهان آراسته
2 جان صورت معنی آمد زین قبل عشاق را جان (ز) مهر تست چون صورت بجان آراسته
3 صورت زیبای حسن از روی شهرآرای تست همچو رخسار چمن از ارغوان آراسته
4 ای زمین در زیر پایت سرفراز از روی خود تو بخورشید ومهی چون آسمان آراسته