آثار سیف فرغانی

صفحه 41 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 آنجا که جای دوست بود من نمی رسم خاریست مانعم که بگلشن نمی رسم

2 هر نیم شب بدست خیالش بدان طرف خدمت همی رسانم اگر من نمی رسم

3 از فکر یار هستی خویشم بیاد نیست مستغرقم بدوست،بدشمن نمی رسم

4 این ترک سعی من نه زنومیدیست،لیک معلوم شد مرا که برفتن نمی رسم

1 ای ستم کرده همیشه با وفاداران خویش گر کنی عیبی نباشد یاری یاران خویش

2 چون نمی خسبند عشاقت که بینندت بخواب خویشتن را جلوه کن بر چشم بیداران خویش

3 هر یکی ماهی شوند ار ذره یی پیدا کنی آفتاب روی خود را بر هواداران خویش

4 طالبان هر سوی پویانند لیکن بی خبر ز آنکه تو خود همنشینی با طلب کاران خویش

1 ای صبا قصه عشاق بر یار بگو خبری از من دل داده بدلدار بگو

2 از رسانیدن پیغام رهی عار مدار بگلستان چو درآیی سخن خار بگو

3 چون بحضرت رسی امسال بدان راحت جان آنچه از رنج رسیدست بمن پار بگو

4 ور بقانون ادب بر در او ره یابی با شفایک دو سخن از من بیمار بگو

1 ای لطف تو بسی مرا کار ساخته کارم شده زفضل تو صدبار ساخته

2 گر پای سعی در سر کارم نهند خلق بی دست لطف تو نشود کار ساخته

3 کار مرا که غیر تو دیگر کسی نساخت کی گردد از معونت اغیار ساخته

4 اندر عدم چو یک نظر از جودتو بیافت کار دو کون گشت بیکبار ساخته

1 ای پسته دهانت نرخ شکر شکسته وی زاده زبانت قدر گهر شکسته

2 من طوطیم لب تو شکر بود که بینم در خدمت تو روزی طوطی شکر شکسته

3 آنجا که چهره تو گسترده خوان خوبی گردد ز شرم رویت قرص قمر شکسته

4 چون بازگرد عالم گشتم بسی و آخر در دامت اوفتادم چون مرغ پرشکسته

1 ای گلستان شکفته بنسیم وباران همچو غنچه چه کنی روی نهان از یاران

2 عاشقان گر بخزان از تو بهاری خواهند بدو رخسار ودو چشم از تو گل از ما باران

3 طالب سایه تو جمله خورشید رخان عاشق صورت تو زمره معنی داران

4 ای چو جان داروی تو خسته دلان را مرهم من ز درد تو خوشم چون زشفا بیماران

1 روز نوروزست وبوی گل همی آرد نسیم عندلیب آمد که با گل صحبتی دارد قدیم

2 شد زروی گل منور چون رخ جانان جهان شد زبوی او معطر چون دم مجمر نسیم

3 روی گل درگلستان چون رنگ بررخسار یار بوی خوش مضمر درو چون جود در طبع کریم

4 تا زروی لاله پشت خاک گردد همچو لعل آفتاب زرگر اندر کوهها بگداخت سیم

1 بمهر و مه نگرم بی تو هر زمان چه کنم شکستم آرزوی خود باین و آن چه کنم

2 درون پرده مرا چون نمی دهی راهی چو پرده بر در و چون در بر آستان چه کنم

3 اگر میان تو و دل فتاد پیوندی کنون تو دانی و دل، من درین میان چه کنم

4 حرام دارم جز غصه تو هر چه خورم گناه دانم جز کار تو هرآن چه کنم

1 ایا عشقت گرفته عالم جان غمت ریش دلست ومرهم جان

2 تو شیرین لب همی دانی که مارا چه شور افگنده ای در عالم جان

3 دل عشاق بردی وترا نیست غم ایشان چو ایشانرا غم جان

4 غم اندر کوی عشقت همره دل دل اندر کار مهرت همدم جان

1 بندهٔ عشقِ توام زآن پادشایی می‌کنم دولتی دارم که در کویت گدایی می‌کنم

2 خسرو ملک جهانی تو از آن فرهادوار من به شیرین سخن خسروسِتایی می‌کنم

3 از پی سلطان حسنت تا بگیرد شرق و غرب من به شمشیرِ زبان عالم‌گشایی می‌کنم

4 آفتاب انصاف داد و گفت معنی جمال جمله آن مَهْ راست من صورت‌نمایی می‌کنم

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی