خط نورست بر آن تخته پیشانی از سیف فرغانی غزل 464
1. خط نورست بر آن تخته پیشانی تو
مه شعاعیست از آن چهره نورانی تو
1. خط نورست بر آن تخته پیشانی تو
مه شعاعیست از آن چهره نورانی تو
1. ای مشک و عنبر شمه یی از بوی تو
مه پرتوی از آفتاب روی تو
1. شرم دارد آفتاب ازروی تو
ماه نو در حسرت از ابروی تو
1. ای زمان همچون مکان گشته حجاب روی تو
نور روی آفتاب از آفتاب روی تو
1. ای ز ماه و مهر برده گوی دعوی روی تو
صورت خورشید و مه را هست معنی روی تو
1. بیناست چشم جان من از دیدن آن ماه رو
کز خال گندم گون او دارم برنگ کاه رو
1. دلا با عشق کن پیمان و می رو
قدم در نه درین میدان و می رو
1. ای صبا قصه عشاق بر یار بگو
خبری از من دل داده بدلدار بگو
1. ای بگرد خرمن تو خوشه چین خورشید و ماه
ماه با روی تو نبود در محل اشتباه
1. ای که اندر چشم مستت فتنه دارد خوابگاه
دل بزلفت داده ام کز فتنه باشد در پناه
1. ای مهر و مه رعیت و روی تو پادشاه
پشت زمین ز روی تو چون آسمان ز ماه
1. ای رقعه حسن را رخت شاه
ماییم زحسن رویت آگاه