آثار سیف فرغانی

صفحه 40 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 می سزد گر جان دهم چون دلستانی یافتم بگذرم از خارها چون گلستانی یافتم

2 خنده همچون گل زنم چون نوبهارم دست داد ناله چون بلبل کنم چون بوستانی یافتم

3 بی زبانم بعد ازین چون دوست را بشناختم بی نشانم بعد ازین کز وی نشانی یافتم

4 گرد کوی این تمنا بس که گردیدم بسر بخت در بگشاد و ناگه آستانی یافتم

1 باز بر لوح ضمیر از وصف روی دلبرم نقش معنی می نگارد خاطر صورت گرم

2 ای بگرد کوی تو جان همچو حاجی در طواف در پناه عشق تو دل همچو کعبه در حرم

3 گر ببالای تو ای عالی بتورایات حسن یک علم باشد مرا عالم بگیرد لشکرم

4 ور چو عشاق تو کندر ره ز سر سازند پای یک قدم باشد مرا از هر دو عالم بگذرم

1 دل نمیرد تا ابد گر عشق باشد جان دل تن چو جان پاینده گردد گر برد فرمان دل

2 پادشاه دل جهانگیر و جهان بخش است رو گر ولایت خواهی ای جان آن دل شو آن دل

3 آ بدانی کرد نتوانند شاهان جهان اندر آن کشور که ویرانی کند سلطان دل

4 عاقبت بر ملک جان منشور سلطانی دهند هرکه او را در حساب آرند در دیوان دل

1 ایا سلطان عشق تو نشسته برسریر دل بلشکرهای خود کرده تصرف در ضمیر دل

2 رئیس عقل را گفتم سر خود گیر ای مسکین چو شاه عشق او بنهاد پایی بر سریر دل

3 ترا از حسن لشکرهاست ای سلطان سلطانان که می گیرند ملک جان ومی آرند اسیر دل

4 درین ملکی که من دارم خراب از دولت عشقت غمت گو حکم خود می ران که معزولست امیر دل

1 در گلستان گرنباشد شاهد رعنای گل خاک پای تو بخوش بویی بگیرد جای گل

2 شمه یی از بوی تو پنهانست اندر جیب مشک پرتوی از روی تو پیداست درسیمای گل

3 نسبت رویت بگل کردند مسکین شاد گشت زین قبل از خنده می ناید بهم لبهای گل

4 زیبد ارگل عالم آرایی کند همچون بهار کز رخ تو پشت دارد روی شهر آرای گل

1 زهی از جمال تو گشته جهان خوش رخت همچو مه خوب وتن همچو جان خوش

2 کسی کو بهر جای خوش نیست با تو مبادا برو هیچ جا در جهان خوش

3 من از ناخوشی فراق تو خسته تو در خلوت وصل با دیگران خوش

4 زتلخی غمهای شیرین گوارت دل عاشقان چون زحلوا دهان خوش

1 ای سعادت مددی کن که بدان یار رسم لطف کن تا من دل داده بدلدار رسم

2 او زمن بنده باین دیده خون بار رسد من ازآن دوست بیاقوت شکربار رسم

3 عندلیبم ز چمن دور زبانم بستست آن زمان در سخن آیم که بگلزار رسم

4 تا بدان دوست رسم بگذرم از هر چه جزاوست بزنم بر سپه آنگه بسپهدار رسم

1 بغیر دوست نداند کسی که من چه کسم از آنکه من شکرستان دوست را مگسم

2 سحرگهی که من از شوق او برآرم آه چو شب سیاه کند روی صبح را نفسم

3 بدوست کردم پیغام کای یگانه بحسن ز نعمت دو جهان جز تو نیست ملتمسم

4 جواب داد که مسکین من آب حیوانم وگر چنانکه سکندر شوی بتو نرسم

1 یار سلطانست ومن در خدمت سلطان خویش خلق را آورده ام در طاعت فرمان خویش

2 یار مهمان می رسد من از برای نزل او در تنور سینه می سوزم دل بریان خویش

3 چون زلیخا در سفر عاشق شدم بر روی یار پادشاهی یافت یوسف در غریبستان خویش

4 من بجای نان چو کودک در شکم خون می خورم کز جگر خوردن دلم سیر آمدست ازجان خویش

1 تا نقش تو هست در ضمیرم نقش دگری کجا پذیرم

2 آن هندوی چشم را غلامم وآن کافر زلف را اسیرم

3 چشم تو بغمزه دلاویز مستیست که می زند بتیرم

4 ای عشق مناسبت نگه دار او محتشم است و من فقیرم

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی