آثار سیف فرغانی

صفحه 42 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 دلهای عاشقان تو مشتی شکسته اند دایم گرفته زلف تو اندر پناهشان

2 چون از تنور سینه برآرند دود آه ای آینه بپوش رخ خود زآهشان

3 خورشید و مه بچاه خجالت فرو شدند از شرم چهره تو چو کردی نگاهشان

4 سر بر زمین نهند وبگویندبعد ازین خوبان رعیت اند وتویی پادشاهشان

1 ای از خمار چشم تو آشوب در جهان وی لعل مدح گفته لبت را بصد زبان

2 ای نو شده بعهد تو آیین دلبری وی برشکسته حسن تو بازار دلبران

3 از دل نهم نشانه واز جان کنم سپر چون تیر غمزه را تو زابرو کنی کمان

4 درسایه دو زلف تو پیدا نمی شود برآفتاب روی تو یک ذره آن دهان

1 درعشق دوست ازسر جان نیز بگذریم دریک نفس زهر دو جهان نیز بگذریم

2 مالی کزو فقیر وغنی را توانگریست درویش وار ازسر آن نیز بگذریم

3 گر دل چو دیگران نگرانی کند بغیر درحال ازین دل نگران نیز بگذریم

4 قومی نشسته اند بر ای جنان وحور برخیز تا زحور وجنان نیز بگذریم

1 مرا که روی (تو) باید بگلستان چه کنم ز باغ و سبزه چه آید، ببوستان چه کنم

2 گرم ز صحبت جانان بآستین رانند نهاده ام سر خدمت بر آستان، چه کنم

3 چو دل نباشد و دلبر بود بدست خوشست کنون که دلبر و دل رفت این زمان چه کنم

4 هر آنچه طاقت من بود کردم اندر عشق ولی ز دوست صبوری نمی توان، چه کنم

1 با سر زلف تو صعبست مسلمان بودن با رخت خود نتوان بسته ایمان بودن

2 من چو اندر سر گیسوی تو بستم دل خویش پس مرا چاره نباشد زپریشان بودن

3 گل چو اندام تو می خواست که باشد بنگر کآرزو میکند او را همه تن جان بودن

4 غرقه بحر فراق توام (و)تشنه وصل وینچنین تا بابد بهر تو بتوان بودن

1 غنچه چون کرد تبسم سوی صحرا نرویم گل بخندی زمانی بتماشا نرویم

2 مادرین کوی مقیمیم چو اصحاب الکهف گر کسی سنگ زند همچو سگ از جا نرویم

3 کوی معشوق و در دوست بهست از همه جای ما هم اینجا بنشینیم و بصحرا نرویم

4 ور بنانی نرسیم از در او بر در او چون سگ از فاقه بمیریم و بدرها نرویم

1 من از خدای جهان عمر می‌خواهم چندان که غنچه متبسم شود گل خندان

2 هلال وارش اگر چه جمال کامل نیست ولی چو مه شودش ملک حسن صد چندان

3 همی خواهم چو جهانیش آرزومندند که ایزدش برساند بآرزومندان

4 بدو چگونه تواند رسید عاشق را بجد اهل طلب یا بصبر خرسندان

1 از لطف وحسن یارم در جمع گل عذاران چون برگلست شبنم چون بر شکوفه باران

2 در صحبت رقیبان هست آن نگار دایم شمعی بپیش کوران گنجی بدست ماران

3 ای جمله بی تو غمگین چون عندلیب بی گل من ازغم تو شادم چون بلبل از بهاران

4 در طبع من که هستم قربان روز وصلت خوشتر زماه عیدی در چشم روزه داران

1 ای دل ار جانان خوهی جان ترک کن یک جهت شو ملک دو جهان ترک کن

2 جان دهی جانان ترا حاصل شود گر دلت جانان خوهد جان ترک کن

3 اندرین ره هرچه بینی غیر دوست جمله کفرست ای مسلمان ترک کن

4 دوست خواهی ملک دنیا گو مباش یوسف آمد بیت احزان ترک کن

1 ترا اگر چه فراغت بود ز یاری من بریده نیست ز وصلت امیدواری من

2 از آرزوی تو در خاک و خون همی گردم بیا و عزت خود باز بین و خواری من

3 در اشتیاق تو شبها چنان بنالیدم که خسته شد دل شب از فغان و زاری من

4 غم تو خوردم و خون شد دلم جزاک الله که خوش قیام نمودی بغمگساری من

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی