آثار سیف فرغانی

صفحه 36 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 از عشق دل افروزم چون شمع همی سوزم چون شمع همی سوزم ازعشق دل افروزم

2 ازگریه وسوز من اوفارغ ومن هر شب چون شمع زهجر او می گریم و می سوزم

3 درخانه گرم هر شب ازماه بود شمعی بی روی چو خورشیدت چون شب گذرد روزم

4 در عشق که مردم رااز پوست برون آرد ازشوق شود پاره هر جامه که بر دوزم

1 بتی که ازلب او ذوق جان همی یابم درو چو گم شدم او را ازآن همی یابم

2 هرآن نفس که ببینم جمال او گویی که مرده بوده ام و باز جان همی یابم

3 زیاد آن رخ رنگین که گل نمونه اوست مدام در دل خود گلستان همی یابم

4 همی نیافتم از وی نشان بهیچ طرف کنون بهر طرفی زو نشان همی یابم

1 سزد که صبر کنم بر فراق دلبر خویش ازآنکه وصلش ما را ندید در خور خویش

2 بلطف خواندن از خدمتش ندارم چشم چو راضیم که نراند بعنفم از بر خویش

3 بود بآب دهانش نیاز و خاک درش مرا برای لب خشک و دیده تر خویش

4 مرا قلاده امید کرد در گردن زبس که همچو سگانم بداشت بر در خویش

1 نام تو شنیدم رخ خوب تو ندیدم چون روی نمودی به از آنی که شنیدم

2 ازمن مبر ای دوست که بی صحبت تو عمر بادیست که ازوی به جز از گرد ندیدم

3 شمشیر مکن تیز بخون من مسکین کز دست تو غازی من ناکشته شهیدم

4 ای هجر برو رخت بجای دگر افگن ای وصل بیا کز همه پیوند بریدم

1 من ز عشق تو رستم از غم خویش ور بمیرم گرفته ام کم خویش

2 در درون خراب من بنگر لمن الملک بشنو از غم خویش

3 زیر ابروت ماه رخسارت بدر دارد هلال در خم خویش

4 کای تو در کار دیگران همه چشم نیک بنگر بکار درهم خویش

1 آن توانگر بمعالی که منش درویشم کنه وصفش نه چنانست که می اندیشم

2 گل من مایه زخاک (سر) کویش دارد بگهر محتشمم گرچه بزر درویشم

3 من چو در دل ننشاندم به جز او چیزی را دوست برخاست وبنشاند بجای خویشم

4 هرچه آن دشمن بود چو افگندم پس اندرین راه جزآن دوست نیامد پیشم

1 چو بیند روی تو ای نازنین گل کند بر تو هزاران آفرین گل

2 تو با این حسن اگر در گلشن آیی نهد پیش رخت رو بر زمین گل

3 اگر بلبل کند ذکر تو در باغ ز نامت نقش گیرد چون نگین گل

4 چو از ذکر لبت شیرین کند کام شود در حلق زنبور انگبین گل

1 ای بی خبر زحسن گلستان روی خویش خوش بوی کن بنفشه تر ار بموی خویش

2 ای ماه نور برده ز رخسار (تو)ببین درآفتاب پرتو خورشید روی خویش

3 ای ازرخ تو حسن قوی کرده پشت خود مه ازتو شرمسار بروی نکوی خویش

4 ای ماه وخور ز خرمن حسن تو خوشه چین دیگر چوکه بباد مده خاک کوی خویش

1 ایا سلطان عشق تو نشسته بر سریر دل بلشکرهای خود کرده تصرف در ضمیر دل

2 رئیس عقل را گفتم سر خود گیر ای مسکین چو شاه عشق او بنهاد پایی بر سریر دل

3 ترا از حسن لشکرهاست ای سلطان سلطانان که می گیرند ملک جان و می آرند اسیر دل

4 ز سوزن بگذرد بی شک تن چون ریسمان من اگر مقراض غم رانی ازین سان بر حریر دل

1 تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش که دلم برد بدان صورت جان افزایش

2 چون جهان سربسر آرایش از آن رو دارد بچه آراسته شد روی جهان آرایش

3 بر خود این جامه چو دراعه غنچه بدرم از تن چون گل و پیراهن گل پیمایش

4 آن بت پسته دهن را لب همچون یاقوت شکرینست و منم طوطی شکر خایش

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی