آثار سیف فرغانی

صفحه 35 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 جانست وتن در آتش عشق ودرآب چشم آتش چو تیز شد بگذشت از سرآب چشم

2 ای از خیال رسته دندان چون درت چون سینه صدف شده پرگوهر آب چشم

3 صیاد وار با دل صد رخنه همچو دام جان ماهی خیال تو جوید در آب چشم

4 وقتست اگر رخ تو تجلی کند که هست مارا بهشت کوی تو وکوثر آب چشم

1 نه هرچه عشق توبود از درون برون کردم من ضعیف چنین کار صعب چون کردم

2 بقوت تو چنین کار من توانم کرد که سینه پر زغم ودیده پر زخون کردم

3 چو نفس ناقص من کرد درفزونی کم من زیاده طلب درکمی فزون کردم

4 نظر عصا کش من شد سوی تو واین غم را بچشم سوی دل کور رهنمون کردم

1 دل سقیم شفا یابد از اشارت عشق اگر نجات خوهی گوش کن عبارت عشق

2 چو غافلان منشین، راه رو که برخیزد دوکون از سر راهت بیک اشارت عشق

3 خبر دهد که تو مردی وشد دلت زنده زمرگ رستی اگر بشنوی بشارت عشق

4 چو هیزم ارچه بسی سوختی ولی خامی که همچو دیگ نجوشیدی از حرارت عشق

1 عشق تو در مخزن جانم نهاد اسرار خویش دل ز اسرارش اثرها یافت در گفتار خویش

2 چون دلم بیمار تو شد کردم از غیر احتما وندرین پرهیز دیدم صحت بیمار خویش

3 دیده رخسار تو دید و دل ازو نقشی گرفت ما بچشم خود زدیم این رسم بر دیوار خویش

4 عاشقان زرد رخ هر لحظه پیدا می کنند سکه سودای بر روی چون دینار خویش

1 زهی از زلف تو جان حلقه در گوش سماع قول تو ناید ز هر گوش

2 زدیدار تو ما را پر گهر چشم زگفتار تو مارا پر شکر گوش

3 گهر در آستین باید نه در چشم شکر اندر دهان باید نه در گوش

4 پی دیدار و گفتار تو دایم ز رویم چشم می باید ز سر گوش

1 گر از ره تو بود خاک را گهر دانم وراز کف تو بود زهر را شکر دانم

2 کسی که سیر درین ره (کند) اگر شترست بسوی کعبه قرب تو راهبر دانم

3 ورم بکعبه قرب تو راهبر نبود اگر چه قبله بود روی ازو بگردانم

4 گرم خبر نکند از مقام ابراهیم دلیل را شتر وکعبه را حجر دانم

1 ای عارض و خط تو شده صبح و شام چشم دل گشته خاص تو زنظرهای عام چشم

2 تا عشق تو درین دل تاریک ره برد شد نور شمع تعبیه در پیه خام چشم

3 زآن ساعت خجسته که هندوی چشم کرد دل را غلام روی تو ای من غلام چشم

4 ابرو مثال لعبت بی جان دیده خواست کز شوق دیدن تو برآید ببام چشم

1 گر دست رسد روزی در پات سرافشانم هر چند نثارت را لایق نبود جانم

2 پیش گل سیمینت چون شاخ خزان دیده با این همه بی برگی از باد زرافشانم

3 گفتم که بجمعیت چون آب روانم کن بادی که همی داری چون خاک پریشانم؟

4 شکر از تو بدین نعمت ذکریست که کم گویم صبر از تو بدین طاقت کاریست که نتوانم

1 مدتی شد که من از عشق تو سودا دارم غم و اندوه تو را در دل و جان جا دارم

2 یوسف مصر ملاحت شدی ای جان عزیز ور نه من با تو چرا مهر زلیخا دارم

3 گوئیم دست بدار از خود و در ما پیوند خود مرا دست کجا تا ز خودش وا دارم

4 حور فردوس مرا گر به تمنا طلبد من نه آنم که به غیر از تو تمنا دارم

1 ای خریداران رویت عاشقان جان فروش شور در مردم فتاد از عشق رویت رو بپوش

2 با قفاداران انجم ماه نتواند زدن با رخت پهلو اگر خورشید باشد پشت روش

3 من خمش بودم مرا آورد شوقت در سخن چون دم اندر نی کنی لابد برآید زو خروش

4 آفتاب گرم رورا کآسمانها در قفاست گر مدد زآن رخ نباشد یخ بگیرد آب روش

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی