1 چو شدبخنده شکر بار پسته دهنش شد آب لطف روان از لب چه ذقنش
2 ازآنش آب دهن چون جلاب شیرینست که هست همچو شکر مغز پسته دهنش
3 گشاده شست جفا ابروی کمان شکلش کشیده تیر مژه نرگس سپه شکنش
4 کمان ابروی او تیر غمزه یی نزند که دل نگیرد همچون هدف بخویشتنش
1 منم امروز دور از مشرب خویش بسر پویان بسوی مطلب خویش
2 بلعلت تشنه شد آب روانم رها کن تشنه را در مشرب خویش
3 تو خورشیدی و من بی نور رویت چنین تا کی بروز آرم شب خویش
4 ز شوق ار بر دهانت می نهم لب نه لعل تو همی بوسم لب خویش
1 مجلس انس ترا چون محرم راز آمدم پیش شمع عشق چون پروانه جان بازآمدم
2 عشقت آمد در درونم از حجاب خود برون رفتم و اینجازبهر کشف آن راز آمدم
3 همچو نی درمجلس تو سالها بودم خموش بر دهان من نهادی لب بآواز آمدم
4 گر نوازی ور زنی هرگز ننالم بی اصول کز در تسلیم با هرپرده دمساز آمدم
1 ای نرگس تو مست و لب تو شراب رنگ گل در چمن ز روی تو کرد اکتساب رنگ
2 من تشنه وصال توام لطف کن مرا سیراب بوسه کن بلبان شراب رنگ
3 تو رنگ روی خود بنقاب از رهی مپوش کز روی تو اثر کند اندر نقاب رنگ
4 گر پرتوی ز روی تو بر آسمان فتد گیرد ز عکس او چو شفق آفتاب رنگ
1 ای ز رویت پرتوی مرآفرینش را تمام از وجود تست سلک آفرینش را نظام
2 گر ز مه خود را نقابی سازی ای خورشید روی ماه بر روی تو چون بر روی مه باشد غمام
3 با جمال تو ملاحت همچو شوری با نمک در حدیث تو حلاوت همچو معنی در کلام
4 مبتلای تو سلامت می دهد بر وی درود آشنای تو سعادت می کند بر وی سلام
1 گر عیب کنی که زار می نالم من زار ز عشق یار می نالم
2 بلبل چو بدید گل بنالد من بی دلبر گل عذار می نالم
3 از عشق گل رخش بصد دستان دلسوزتر از هزار می نالم
4 بی قامت همچو سرو او دایم چون فاخته بر چنار می نالم
1 ای منور بروی تو هر چشم در دلم نور تو چو در سر چشم
2 هر دم از حسن تو دگر رنگی روی تو جلوه کرده بر هر چشم
3 مه چو خورشید جویدت هر روز تا برویت کند منور چشم
4 دست صدقم کشد بمیل نیاز خاک پایت چو سرمه اندر چشم
1 ای بت پسته دهن وقت تو چون نامت خوش عیش تلخ من ازآن چشم چو بادامت خوش
2 بگل روی خود ایام مرا خوش کردی باد چون موسم گل جمله ایامت خوش
3 می کنم ناله زعشق تو چو بلبل که مرا همچو اندام گل آمد گل اندامت خوش
4 با رهی گربکنی سرکشی و نازت خوب در سماع ار بروی جنبش وآرامت خوش
1 ای ز زلفت حلقه یی بر پای دل گر درین حلقه نباشد وای دل
2 هرکرا سودای تو در سر بود در دو کونش می نگنجد پای دل
3 غرقه گرداب حیرت از تو شد کشتی اندیشه در دریای دل
4 آن سعادت کو که بتوانیم گفت با تو ای شادی جان غمهای دل
1 چون ازآن موسم کز وگرددجهان را وقت خوش و زگل ولاله شود پیر وجوان را وقت خوش
2 عامیان را وقت خوش (چون) شاهد گل رخ نمود روی بنما تا شود مر عاشقان را وقت خوش
3 از سرود ورود اگر خوش دل شوند اصحاب لهو جز بیادت کی شود صاحب دلان را وقت خوش
4 ورچه مرغ اندر قفس خوش نبود ازدیدار تو در تن همچون قفس شد مرغ جان را وقت خوش