آثار سیف فرغانی

صفحه 32 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 ترا به صحبت ما سر فرو نمی‌آید ز بنده شرم چه داری بگو نمی‌آید

2 به دور حسن تو بیرون عاشقی کاری بیازموده‌ام از من نکو نمی‌آید

3 دلم به روی تو هرگز نمی‌کند نظری که تیر غمزه شوخت بر او نمی‌آید

4 همی‌خورند غمم آشنا و بیگانه که چون به نزد تو آن ماه‌رو نمی‌آید

1 دلستانی که بجان نیست امان از چشمش شد بیکبار پر از فتنه جهان از چشمش

2 دوست هرجا که نظر کرد بتیر غمزه زخم خورده دل صاحب نظران از چشمش

3 هرچه از دیدن آن دوست ترا مانع شد گر همه نور بصر بود بران از چشمش

4 ببراتی که ندارد دل خلقی بستد نرگس تازه که آورد نشان از چشمش

1 ای دل وجانم شده سلطان عشقت را سریر از چنان سلطان بود این مملکت را ناگزیر

2 در سرم سودای تو چون آفتابی بر فلک در دلم اندوه تو چون پادشاهی بر سریر

3 چون توانگر سیر باشد بر سر کویت گدا وز دو کون آزاد گردد در کمند تو اسیر

4 برسر کویت زعشق روی تو در پای تو گر کسی را همچو من افتاده بینی دست گیر

1 خمر عشقت خوردم و کردم بمستی کشف راز از شرابی اینچنین کردن حرامست احتراز

2 مرحبا مستان خمر عشق کز صدق قدم ترک سر کردند و دست از دوست نگرفتند باز

3 چون چراغ مه بود از آسمان مشکات من بر زمین گر همچو شمعم سر بیندازی بگاز

4 زآتش شوق تو ما را در دل این سوزش خوشست چون نیاز از عاشق مهجور و از معشوق ناز

1 ای غم عشق تو چون می طرب افزای دگر همچو من مانده در عشق تو شیدای دگر

2 پیش ازین انده بیهوده همی خورد دلم بازم استد غم عشق تو زغمهای دگر

3 چون برون می نرود از دل من دانستم که غم عشق ترا نیست جزین جای دگر

4 بجز از دیدن تو از تو چه خواهم چو مرا زین هوس می نرسد دل بتمنای دگر

1 کسی که همچو تو ازلب شکر فروش بود اگر بیاد لبش می خورند نوش بود

2 کسی که عشق تو بروی گذر کند چون برق چو ابر گرید و چون رعد در خروش بود

3 زعشق همچو تویی اضطراب من چه عجب که آب بر سر آتش نهند جوش بود

4 چو دل ربودی ازابرام من ملول مشو که درمعامله درویش سخت کوش بود

1 گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش جان نو داد بمن صورت معنی دارش

2 بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش

3 بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست ناردان لب و رخساره چون گلنارش

4 ملک خسرو برود در هوس بندگیش آب شیرین ببرد لعل شکر گفتارش

1 عاشقان راسوی خود هم خود بود جانان دلیل کعبه وصل و زاد غم، وز خویشتن رفتن سبیل

2 ای بقال وقیل عالم بی خبر از عشق تو هر که معلومش تو باشی فارغست از قال و قیل

3 گرد خجلت می فشاند نور رویت بر قمر آب حیوان می چکاند تیغ عشقت بر قتیل

4 هرکه را زین سیم وزین زر کرد مستغنی غمت زر بنزد آن توانگر چون گدا باشد ذلیل

1 ای که در باغ جمالست رخ تو چون گل گل تو در سخن آورد مرا چون بلبل

2 گر ببستان نگری ور بگلستان گذری باد بر خاک نهد پیش تو رخساره گل

3 نیست با عز تو در کوی تو درویشی عار هست از بند غلامی تو آزادی ذل

4 عشق تو تاختن آورد و مرا کرد شکار چیست عصفور که سیمرغ درو زد چنگل

1 گر کسی را حسد آید که تو را می‌نگرم من نه در روی تو، در صنع خدا می‌نگرم

2 من از آن توام و هر چه مرا هست تو راست روشنست اینکه به چشم تو تو را می‌نگرم

3 خصم گوید که روا نیست نظر در رویش من اگر هست و اگر نیست روا می‌نگرم

4 تشنه ام نیست شگفت ار طلبم آب حیات دردمندم نه عجب گر به دوا می‌نگرم

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی