آثار سیف فرغانی

صفحه 30 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 ایا نموده دهانت زلعل خندان در سخن بگو وازآن لعل برمن افشان در

2 غلام خنده شدم کو روان وپیدا کرد ترا زپسته شکر وزعقیق خندان در

3 بخنده از لب خود پرشکر کنی دامن مرا چو چشم در اندازد از گریبان در

4 دهانت گاه سخن تا نبیند آن کو گفت که کسی بشهد نپرورد در نمکدان در

1 تا چند بر امید روم در سرای یار در سر خمار باده و در دل هوای یار

2 خلقی بدستبوس وی آسان همی رسند ما را مجال نه که ببوسیم پای یار

3 دل بر دیار وهر چه برد (نیز) آن اوست جان هم ذخیره ییست درین تن برای یار

4 در عشق یار از سر جانی که داشتم برخاستم که جان ننشیند بجای یار

1 ترا به زمن هم نفس کم نیاید چو تو شکری را مگس کم نیاید

2 مرا گر ز رویت نفس منقطع شد چوآیینه باشد نفس کم نیاید

3 مرا همچو تو هیچ کس نیست لیکن ترا همچو من هیچ کس کم نیاید

4 مرا در سرای جان هوسهاست با تو اسیر هوا راهوس کم نیاید

1 ای دل ارزنده بعشقی منت جان برمگیر همچو مردان ترک کن دل را زجانان برمگیر

2 عشق چون در دل بود جان و جهان را ترک کن آب حیوان زاد داری بهر ره نان بر مگیر

3 گر نعیم هر دو عالم یا بی اندر آستین جمع کن در دامن ترک وبیفشان بر مگیر

4 دوست گر از لعل خود حلوای رنگینت دهد دست را انگشت بشکن جز بدندان بر مگیر

1 نام تو گر بر زبان رانم زبانم خوش شود چون زبان از تو سخن گوید دهانم خوش شود

2 گر لبم بر لب نهی چون کوزه ای شیرین چو جان در تن همچو سبو آب روانم خوش شود

3 ای طبیب عاشق از دارالشفای وصل خود شربتی بفرست تا بیمار جانم خوش شود

4 همچو سگ از خوان تو گر نان خورم نبود عجب مغز اگر همچون عسل در استخوانم خوش شود

1 ز کویی کآنچنان ماهی برآید ز هر سو ناله و آهی برآید

2 بدولتخانه عشق تو هردم گدایی در رود شاهی برآید

3 درین لشکر تو آن چابک سواری که هردم گردت از راهی برآید

4 بگرد خرمن لطفت عجب نیست که کار کوهی از کاهی برآید

1 لب گل در تبسم آمد باز بلبل اندر ترنم آمد باز

2 دهن بی زبان گل ز صبا بی لب اندر تبسم آمد باز

3 بلبل از بهر سرگذشت فراق با گل اندر تکلم آمد باز

4 این همه چیست هیچ می دانی حسن را عشق در دم آمد باز

1 مشکلست این که کسی را بکسی دل برود مهرش آسان بدرون آید و مشکل برود

2 دل من مهر ترا گر چه بخود زود گرفت دیر باید که مرا نقش تو از دل برود

3 بحر عشقت گر ازین شیوه زند موج فراق کشتی من نه همانا که بساحل برود

4 بی وصال تو من مرده چراغم مانده همچو پروانه که شمعش ز مقابل برود

1 بی تو دانی حالم ای جان چون بود دل خراب و دیده گریان چون بود

2 باچنین صبر و تحمل حال من کز تو دور افتادم ای جان چون بود

3 تن چو ازجان بازماند مرده ییست جان که دورافتد زجانان چون بود

4 آنکه سر بر زانوی وصل تو داشت زیر دست وپای هجران چون بود

1 چون دل گرفت لشکر سلطان عشق یار دل هرچه کرد بفرمان عشق یار

2 ای اعتماد کرده بر اسلام خویشتن آگه نه ای ز کفر مسلمان عشق یار

3 گر جان و گر دلست اضافت مکن بخود هرچ آن تست هست همه آن عشق یار

4 همچون ملک شوی تو چو در ملک تو شود دیو و پری بحکم سلیمان عشق یار

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی