1 با رخ خوب تو قمر چه بود بالب لعل توشکر چه بود
2 پیش گفتار تو شکر چه زند پیش رخسار تو قمر چه بود
3 آرزو دارم از تو من نظری خود مرا آرزو دگر چه بود
4 وعدها کردی و نکرد وفا ای بخیل آخر این قدرچه بود
1 مست عشقت بخود نیاید باز ور ببری سرش چو شمع بگاز
2 ای بنیکی ز خوب رویان فرد وی بخوبی ز نیکوان ممتاز
3 هرکه در سایه تو باشد نیست روز او را بآفتاب نیاز
4 هرکه را عشق تو طهارت داد در دو عالم نیافت جای نماز
1 دوش در مجلس ما بود ز روی دلبر طبقی پر ز گل و پسته و بادام و شکر
2 ذکر آن پسته و بادام مکرر نکنم شکرش قوت روان بود و گلش حظ نظر
3 عقل در سایه حیرت شده زآن رو و دهان که ز خورشید فزونست وز ذره کمتر
4 خط ریحانی بر چهره مشکین خالش همچو بر برگ سمن بود غبار عنبر
1 ازرخت در نظرم باغ وگلستان آید وز لبت در دهنم چشمه حیوان آید
2 روی خوب تو گر اسلام کند بروی عرض همچو دین بت شکند کفر ومسلمان آید
3 گر رخ خویش بعشاق نمایی یک شب در مه روی تو ای دوست چه نقصان آید
4 آفتابی چوتو با خویشتن آرد بر من روز وصلت چو شب هجر بپایان آید
1 باز دریافتن دوست مرا چون خورشید روشن است آینه دل بدم صبح امید
2 تو سر از سایه خدمت مکش و بر اغیار در فرو بند که در روز شب افتد خورشید
3 دل آزاد باسباب و علایق مسپار تخت هوشنگ بضحاک مده چون جمشید
4 همت اندر طلب غیر پراگنده مدار بهر زاغ سیه از دست مده باز سپید
1 دوشم اسباب عیش نیکو بود خلوتم با نگار دلجو بود
2 اندرآن خلوت بهشت آیین غیر من هرچه بود نیکو بود
3 با دلارام من مرا تا روز سینه بر سینه روی بر رو بود
4 سخنش چاشنی شکر داشت دهنش پسته سخن گو بود
1 ای چو شیرین بدهان پسته بگفتارشکر در حدیث آی وازآن پسته فروبار شکر
2 دردهانت صنما غیر شکر چیزی نیست اینت تنگی که دروهست بخروار شکر
3 شهد راکرد زخجلت چو نبات ای دلبر پیش حلوای لبت کاسه نگو سار شکر
4 اندرآن رو که زقرص مه وخو را فزونست نمکی هست که کم نیست زبسیار شکر
1 ای دل فغان که آن بت چالاک می رود ما در غمیم و یار طربناک می رود
2 خوردی شراب وصل بشادی بسی کنون با زهر غم بسازکه تریاک می رود
3 چون مرغ نیم بسمل وچون صید خون چکان دلهای خلق بسته بفتراک می رود
4 در شاه راه هجر چو عیار بادیه زر برده مرد کشته وبی باک می رود
1 دلم روی چون تو نگارین خوهد چو بلبل که گلهای رنگین خوهد
2 ترا من خوهم غیر من جز ترا که طوطی شکر زاغ سرگین خوهد
3 برآن خوان که مارا نهادند نان طعام گداکاسه زرین خوهد
4 سعادت ترا بهر من خواسته است جهان ویس رابهر رامین خوهد
1 ای ز شیرینی شده دام مگس شکری فرما بانعام مگس
2 همچو من خلقی گرفتار تواند زآنکه شیرینی بود دام مگس
3 عاشقان را بی لبت آرام نیست بی شکر چون باشد آرام مگس
4 هر زمانم از تو چیزی آرزوست ای شکر چونی زابرام مگس