بغیر دوست نداند کسی که من از سیف فرغانی غزل 381
1. بغیر دوست نداند کسی که من چه کسم
از آنکه من شکرستان دوست را مگسم
...
1. بغیر دوست نداند کسی که من چه کسم
از آنکه من شکرستان دوست را مگسم
...
1. بروز وصل زهجران یار می ترسم
اگر چه یافته ام گل زخار می ترسم
...
1. ای سعادت مددی کن که بدان یار رسم
لطف کن تا من دل داده بدلدار رسم
...
1. آنجا که جای دوست بود من نمی رسم
خاریست مانعم که بگلشن نمی رسم
...
1. ای برده آب روی من ازعشق تو درآتشم
چون خاک بربادم مده آبی بزن برآتشم
...
1. ای برده رویت آب مه ازمهر تو درآتشم
چون باد خاکت بوسم ارآبی زنی برآتشم
...
1. جانست وتن در آتش عشق ودرآب چشم
آتش چو تیز شد بگذشت از سرآب چشم
...
1. ای منور بروی تو هر چشم
در دلم نور تو چو در سر چشم
...
1. شب نیست که خون نبارم ازچشم
زآنگه که برفت یارم از چشم
...
1. ای عارض و خط تو شده صبح و شام چشم
دل گشته خاص تو زنظرهای عام چشم
...
1. آن توانگر بمعالی که منش درویشم
کنه وصفش نه چنانست که می اندیشم
...
1. گر عیب کنی که زار می نالم
من زار ز عشق یار می نالم
...