آثار سیف فرغانی

صفحه 22 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 هرچند دیده هرگز رویت ندیده باشد جز روی تو نبیند آنراکه دیده باشد

2 در خوبی رخ تو من تیره دل چه گویم کآیینه همچو رویت رویی ندیده باشد

3 گر روی تو زبستان روزی خراج خواهد گل از میانه جان زر برکشیده باشد

4 چون عارض تو بیند نرگس بلاله گوید هرگز بنفشه بر گل زین سان دمیده باشد

1 اگر بخت و اقبال یاری کند مرا یار من غمگساری کند

2 درین کار اگر یار باید مرا جز او کس نخواهم که یاری کند

3 چو بر آسمان اسب یابد مسیح چرا بر زمین خر سواری کند

4 تو آنی که بی شمع رویت مرا چراغ فلک خانه تاری کند

1 کسی که عشق نورزد مگو که جان دارد جزین حدیث نگوید کسی که آن دارد

2 ز مرگ چون دل صاحب دلان بود آمن کسی که او بتو زنده است و چون تو جان دارد

3 زمین ز روی تو چون آفتاب روشن شد که ماه حسن ز رخسارت آسمان دارد

4 لبت ببوسه مرا وعده داد لیکن گفت شکر ز قاعده بیرون خوری زیان دارد

1 عاشقانی که مبتلای تواند پادشاهند چون گدای تواند

2 حزن یعقوبشان بود زیرا هر یک ایوب صد بلای تواند

3 گرچه دارند در درون صد درد همه موقوف یک دوای تواند

4 دل قومی بوصل راضی کن که بجان طالب رضای تواند

1 نسیم باد بهاری گر اتفاق افتد که ره گذار تو بر جانب عراق افتد

2 چو بگذری بسر کوی یار من برسان سلام من اگرش هیچ بر مذاق افتد

3 بدان نگار که گرماه روی او بیند شب چهارده ازشرم در محاق افتد

4 وگر بپرسدت از حال و روزگار دلم بفرصت ار نفسی با تو هم وثاق افتد

1 چو عاشقان تو عیش شبانه می کردند می صبوحی اندر چمانه می کردند

2 بنام تو غزل عاشقانه می گفتند بیاد تو طرب عارفانه می کردند

3 خمار در سرو گل در کنار و می در دست حدیث حسن تو اندر میانه می کردند

4 بوصف حسن رخت چون روان شد آب سخن ز سوز وجد چو آتش زبانه می کردند

1 عاشقان روی یار از وصل و هجران فارغند مخلصان دین عشق از کفر و ایمان فارغند

2 اختیار از دل برون و دل برون از اختیار بر سر کوی رضا از وصل و هجران فارغند

3 دوزخ و جنت اگرچه مایه خوف و رجاست آتش آشامان تو زین ایمن و زآن فارغند

4 محو کرده از دل امید حیات (و) هم مرگ زنده از عشق تواند ای دوست وز جان فارغند

1 از خرگه تن من دل خیمه زآن برون زد کز عشق لشکر آمد بر ملک اندرون زد

2 در سینه یی که هر سو چون خیمه چاک دارد سلطان عشق گویی خرگاه خویش چون زد

3 می گفت دل کزین پس در قید عشق نایم بیچاره آنکه لافی از حد خود فزون زد

4 هر کشته یی که بگرفت آن غم ورا گریبان او آستین و دامن هردم در آب و خون زد

1 حسن تو بر ماه لشکر می‌کشد عشق تو بر عقل خنجر می‌کشد

2 جان من بی‌تو ز تن در زحمت است رنج یوسف از برادر می‌کشد

3 هر کرا عشقت گریبان‌گیر شد از دو عالم دامن اندر می‌کشد

4 از تمنای کلاه وصل تست هرکه بی‌تو زحمت سر می‌کشد

1 مقبل آن قومی که با تو عشق دعوی کرده اند وز دو عالم قصد آن درگاه اعلی کرده اند

2 روضه مأوی نمی خواهند و نخلستان خلد بینوایانی که در کوی تو مأوی کرده اند

3 زندگی تن چو جان را مانع است از روی تو عاشقان زنده دل مردن تمنی کرده اند

4 عاشقان از بهر جانان ترک عالم گفته اند زاهدان از بهر جنت ترک دنیی کرده اند

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی