با رخ خوب تو قمر چه بود از سیف فرغانی غزل 238
1. با رخ خوب تو قمر چه بود
بالب لعل توشکر چه بود
...
1. با رخ خوب تو قمر چه بود
بالب لعل توشکر چه بود
...
1. گل خوش بوی که پار از بر یار آمده بود
آمد امسال برآن شیوه که پار آمده بود
...
1. مشکلست این که کسی را بکسی دل برود
مهرش آسان بدرون آید و مشکل برود
...
1. ای دل فغان که آن بت چالاک می رود
ما در غمیم و یار طربناک می رود
...
1. رفتی و نام تو ز زبانم نمی رود
واندیشه تو از دل و جانم نمی رود
...
1. از نظرت روی ما ماه منور شود
وز قدمت کوی ما معدن گوهر شود
...
1. هرکه او نام تو گوید دم او نور شود
ظلمت غیر تو از جان ودلش دور شود
...
1. نام تو گر بر زبان رانم زبانم خوش شود
چون زبان از تو سخن گوید دهانم خوش شود
...
1. هردم از عشق تو حال من دگرگون میشود
وز غمت ای دلستان جان را جگر خون میشود
...
1. عشق هرجا رو نماید کفرها دین می شود
ور تو روی ازوی بتابی مهرها کین می شود
...
1. بیتو دل خسته جان نمیخواهد
جان بیرخ تو جهان نمیخواهد
...
1. دلم بوسه زآن لعل نوشین خوهد
وگر در بها دنیی و دین خوهد
...