آثار سیف فرغانی

صفحه 21 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 هرآن نسیم که ازکوی یار برخیزد زبوی اودل وجان را خمار برخیزد

2 دهند گردن تسلیم سروران جهان بهر قلاده که از زلف یار برخیزد

3 اسیر عشق برند از قبیلهای عرب چو چشم هندوی تو ترکوار برخیزد

4 اگر زحسنش مرخلق را خبر باشد هزار عاشقش ازهر دیار برخیزد

1 کسی کز دل سخن گوید دمش چون جان اثر دارد بپرس از وی که صاحب دل زعلم جان خبر دارد

2 ازآن معدن طلب کن زر که باشد اندرو وجوهر گل ومیوه زشاخی جو که برگ سبز وتر دارد

3 تو هر صورت نمایی را مدان از اهل این معنی که نی هر بحر مروارید ونی هر نی شکر دارد

4 درین بازار قلابان بهر جانب نظر می کن زصرافی حذر می کن که روی اندود زر دارد

1 درین سخن صفت حسن یار چون گنجد حساب بی عدد اندر شمار چون گنجد

2 درین جهان که مرا بهره زوست دلتنگی چو عشق یار نگنجید یار چون گنجد

3 بعالمی که ز زلف و رخش اثر باشد درو دو رنگی لیل و نهار چون گنجد

4 چو ماه اشرقت الارض بر جهان تابد در آسمان و زمین نور و نار چون گنجد

1 باز آن زمان رسید که گلزار گل کند هر شاخ میوه آرد وهرخارگل کند

2 عاشق بدو نظر نکند جز ببوی دوست باغ ار شکوفه آرد وگلزار گل کند

3 میوه فروش کی خردش بر امید سود گرموم رنگ داده ببازار گل کند

4 بربوی وصل دوست درخت امید ماست شاخی که کم برآرد وبسیار گل کند

1 در دل از عشق کسی گر خار خارت اوفتد قصه درد دل من استوارت اوفتد

2 توچنین آزاد و فارغ غافلی از کار من باش تا با چون خودی زین نوع کارت اوفتد

3 باد عشق اریک نفس بر خرمن عقلت وزد آتش اندر کاهدان اختیارت اوفتد

4 این پریشانی که مارا در دلست از عشق تو زآن همی ترسم که اندر روزگارت اوفتد

1 نه اهل دل بود آن کو دل از دلبر بگرداند ز سگ کمتر بود آنکس که رو زین در بگرداند

2 مرا دل داد ار دلبر نتابم رو نه پیچم سر گدای نان طلب دیدی که روی از زر بگرداند

3 مرا بدگوی از آن حضرت همی خواهد که دور افتم نپندارم که گردون را چو گاو آن خر بگرداند

4 بقطع دوستی آنجا که دشمن در میان آید دو یار ناشکیبا را ز یکدیگر بگرداند

1 فتنه خفته ز چشم مست تو بیدار شد خاصه آن ساعت که زلفت نیز با او یار شد

2 در شب هجرت ببینم روز وصلت را بخواب گر تواند بخت خواب آلود من بیدار شد

3 روزگاری ناکشیده محنت هجران تو چون توان از نعمت وصل تو برخوردار شد

4 تا بدیدم نرگس مخمور تو از خمر عشق آنچنان مستم که نتوانم دگر هشیار شد

1 بر صفحه رخسار تو آنکس که نظر کرد خط تو چو اعراب دلش زیر و زبر کرد

2 آنرا که دمی دیده دل گشت گشاده چشم از همه در بست و بروی تونظر کرد

3 مارا کمر تو زمیان تو نشان داد مارا سخن تو زدهان تو خبر کرد

4 چون صورت تو معنی صد رنگ ندیدم تا دیده معنیم تماشای صور کرد

1 این حسن و آن لطافت در حور عین نباشد وین لطف و آن حلاوت در ترک چین نباشد

2 ماهی اگر چه مه را بر روی گل نروید جانی اگر چه جان را صورت چنین نباشد

3 از جان و دل فزونی وز آب و گل برونی کین آب (و) لطف هرگز در ما و طین نباشد

4 ای خدمت تو کردن بهتر ز دین و دنیا آنرا که تو نباشی دنیا و دین نباشد

1 سعادت دل دهد آنرا که چون تو دلستان باشد نمیرد تا ابد آنکس که او را چون تو جان باشد

2 رخت در مجمع خوبان مهی بر گرد او انجم تنت در زیر پیراهن گل اندر پرنیان باشد

3 نگاری را که موی او سر اندر پای او پیچد کجا همسر بود آنکس که مویش تا میان باشد

4 چو چشم و ابرویش دیدی ز مژگانش مشو غافل بترس ای غافل از مستی که تیرش در کمان باشد

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی