آثار سیف فرغانی

صفحه 20 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 عمر بی روی یار چون باشد بوستان بی بهار چون باشد

2 عشق با من چه می کند دانی آتش و مرغزار چون باشد

3 چند گویی که باغمش چونی ملخ و کشتزار چون باشد

4 بار بر سر گرفته ره درپیش رفته در پای خار چون باشد

1 گر نور حسن نبود رو کی چو ماه باشد ور رنگ و بوی نبود گل چون گیاه باشد

2 اندر زمین چه جویی آنرا که از نکویی چون آسمانش بر رو خورشید و ماه باشد

3 ای دانه وجودت بی مغز جان چو کاهی گر جان مغز نبود دانه چو کاه باشد

4 صورت بجان معنی آراستست ورنی در خانهای شطرنج از چوب شاه باشد

1 هرچند دیده هرگز رویت ندیده باشد جز روی تو نبیند آنراکه دیده باشد

2 در خوبی رخ تو من تیره دل چه گویم کآیینه همچو رویت رویی ندیده باشد

3 گر روی تو زبستان روزی خراج خواهد گل از میانه جان زر برکشیده باشد

4 چون عارض تو بیند نرگس بلاله گوید هرگز بنفشه بر گل زین سان دمیده باشد

1 مرا چندانکه در سر دیده باشد خیال روی تو در دیده باشد

2 ز عشقت چون نگه داردل خویش کسی کو چون تو دلبر دیده باشد

3 بجز سودای تو هرچ اندرو هست ز سر بیرون کنم گر دیده باشد

4 فلک گر چه بسی گرد جهان گشت ولیکن چون تو کمتر دیده باشد

1 دلبرم عزم سفر کرد و روان خواهد شد در دلم آنچه همی‌گشت چنان خواهد شد

2 او چو آب است و من سوخته با دیده تر خشک لب ماندم و آن آب روان خواهد شد

3 بود بیگانه ز من چون بر من نامده بود از برم چون برود باز همان خواهد شد

4 از پی گریه مرا چشم شود جمله مسام وز پی ناله مرا موی زبان خواهد شد

1 زخاک کوی توبوی هوا معطر شد ز نور روی تو شب همچو مه منور شد

2 چو عشق تو بزمین زآسمان فرود آمد زمین زشادی آن تا بآسمان برشد

3 بیمن عشق تو دیدم که روح پاک چوطفل مسیح وار بگهواره در سخن ور شد

4 نشد رسیده کسی کو بعشق تو نرسید که بی صدف نتوانست قطره گوهر شد

1 فتنه خفته ز چشم مست تو بیدار شد خاصه آن ساعت که زلفت نیز با او یار شد

2 در شب هجرت ببینم روز وصلت را بخواب گر تواند بخت خواب آلود من بیدار شد

3 روزگاری ناکشیده محنت هجران تو چون توان از نعمت وصل تو برخوردار شد

4 تا بدیدم نرگس مخمور تو از خمر عشق آنچنان مستم که نتوانم دگر هشیار شد

1 دل تندرست گشت چو بیمار عشق شد وز خود برست هر که گرفتار عشق شد

2 خسته دلان غم زپی دردهای خویش درمان ازو خوهند که بیمار عشق شد

3 درخواب غفلتند همه خلق وآن فقیر در گور هم نخفت که بیدار عشق شد

4 با قیمتی که انسان دارد بنیم جو خود را فروخت هرکه خریدار عشق شد

1 حسن تو بر ماه لشکر می‌کشد عشق تو بر عقل خنجر می‌کشد

2 جان من بی‌تو ز تن در زحمت است رنج یوسف از برادر می‌کشد

3 هر کرا عشقت گریبان‌گیر شد از دو عالم دامن اندر می‌کشد

4 از تمنای کلاه وصل تست هرکه بی‌تو زحمت سر می‌کشد

1 کسی که او بغم عشق مبتلا آمد زدوست روی نپیچد اگر بلا آمد

2 بنور عشق توان دید دم بدم رخ دوست که حق پدید شد آنجا که مصطفا آمد

3 ایا توانگر حسن از کرم دری بگشا که نزد چون تو سخی همچو من گدا آمد

4 سوی توبنده بجان دیگری بتن پیوست برتو بنده بسر دیگری بپا آمد

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی