آثار سیف فرغانی

صفحه 20 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 دل زنده بدرد عشق باشد بی درد چه مرد عشق باشد

2 چون روح نمیرد آن دلی کو بیمار ز درد عشق باشد

3 دل از همه نقشها شود پاک تا مهره نرد عشق باشد

4 از خاک چو لاله سرخ روید آن روی که زرد عشق باشد

1 گر درد عشق در دل و در جان اثر کند در دردمند عشق چه درمان اثر کند

2 در دین عاشقان که از اسلام برترست کفریست عشق تو که در ایمان اثر کند

3 در کنه وصف تو نرسد فهم چون منی حاشا که در کمال تو نقصان اثر کند

4 از جور عشق تو دل و جانم خراب شد در مملکت تعدی سلطان اثر کند

1 کسی که ازلب شیرین تو دهان خوش کرد ببوسه تودل خویشتن چو جان خوش کرد

2 سزد که وقت مرا خوش کنی بدان رخ خوب که گل بر وی نکو وقت بلبلان خوش کرد

3 دهان غنچه لب و روی چون گلستانت بهاروار چوگل سربسر جهان خوش کرد

4 اگرچه وصل تو مأمول ما بود لیکن چو غافلان بامل دل نمی توان خوش کرد

1 نگارا دل همی خواهد که عشقت را نهان دارد ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد

2 اگر چه آتش مجمر ندارد شعله پیدا ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد

3 کسی کز درد عشق تو ندارد زندگی دل اگر جان در تنش ریزند چون زهرش زیان دارد

4 کسی کز سوز عشق تو ندارد جان ودل زنده بسان خاک گورستان درون پر مردگان دارد

1 اول نظر که سوی تو جانان نظر کند عشق از دل تو دوستی جان بدر کند

2 آخر بچشم تو زفنا میل درکشد تا دل بچشم او برخ او نظر کند

3 عشق ار ترا زنقش تو چون سیم کرد پاک زآن برد سکه تو که کارت چو زر کند

4 تیغ قضاست تیر غم او واین عجب کندر درون بماند وز آهن گذر کند

1 آنچه عشقت با دل ما می کند موج در اطراف دریا می کند

2 آنچه دارم عشق تو از من ببرد هرچه بیند ترک یغما می کند

3 نقطه خال عدس مقدار تو چون عدس تولید سودا می کند

4 هر غمی کز عشقت آید در درون جان برغبت در دلش جا می کند

1 اندر ره تو دل چه بود جان چه قدر دارد نزد گدای کوی تو سلطان چه قدر دارد

2 نزد کسی که عاشق بی جان زنده دل را از لب حیات بخش بود جان چه قدر دارد

3 نام تو در میان و همه غافل از تو آری مهتاب در مجالس کوران چه قدر دارد

4 چون جان گرفت سکه مهرت چو زر بر تو ای گنج حسن این دل ویران چه قدر دارد

1 شمع خورشید که آفاق منور دارد مهر تو در دل و سودای تو در سر دارد

2 رنگ روی تو باقلام تصور ما را خانه دل ز خیال تو مصور دارد

3 روز و شب در طلبت گرد زمین گردانست آسمانی که شب و روز مه و خور دارد

4 آنچه من دیده ام از حسن تو گر گویم کس نشنود، ور شنود نیز که باور دارد؟

1 زخاک کوی توبوی هوا معطر شد ز نور روی تو شب همچو مه منور شد

2 چو عشق تو بزمین زآسمان فرود آمد زمین زشادی آن تا بآسمان برشد

3 بیمن عشق تو دیدم که روح پاک چوطفل مسیح وار بگهواره در سخن ور شد

4 نشد رسیده کسی کو بعشق تو نرسید که بی صدف نتوانست قطره گوهر شد

1 آخر ای سرو قد سیب زنخدان تا چند دل بیمار من از درد تو نالان تا چند

2 از پی یافتن روز وصالت چون شمع خویشتن سوختن اندر شب هجران تا چند

3 زآرزوی لب خندان تو هر شب ما را خون دل ریختن از دیده گریان تا چند

4 گل خندانی و ما در غم تو گریانیم آخر این گریه ما زآن لب خندان تا چند

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی