گر او مراست هرچه بخواهم از سیف فرغانی غزل 227
1. گر او مراست هرچه بخواهم مرا بود
ملکی بدین صفت چو منی راکجا بود
...
1. گر او مراست هرچه بخواهم مرا بود
ملکی بدین صفت چو منی راکجا بود
...
1. غم عشق تو مقبلان را بود
چنین درد صاحب دلان را بود
...
1. آن زمانی که ترا عزم سفر خواهدبود
بس دل و دیده که درخون جگر خواهدبود
...
1. بتی که بر همه خوبان امیر خواهد بود
گمان مبر که کس او را نظیر خواهد بود
...
1. کسی که همچو تو ازلب شکر فروش بود
اگر بیاد لبش می خورند نوش بود
...
1. دولت نیافت هر که طلب کار ما نبود
سودی نکرد هرکه خریدار ما نبود
...
1. دل عاشق رهین جان نبود
دادن جان بر او گران نبود
...
1. بی تو دانی حالم ای جان چون بود
دل خراب و دیده گریان چون بود
...
1. هرچند لطف عادت آن نازنین بود
با جمله مهر ورزد وبا ما بکین بود
...
1. گر جمله شهر صورت و روی نکو بود
کو صورتی که این همه معنی درو بود
...
1. دوشم اسباب عیش نیکو بود
خلوتم با نگار دلجو بود
...