آثار سیف فرغانی

صفحه 18 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 ملکست وصل تو بچو من کس کجا رسد واین مملکت کجا بمن بینوا رسد

2 وصل ترا توانگر و درویش طالبند وین کار دولتست کنون تا کرا رسد

3 در موکب سکندر بودند خلق واو زآن بی خبر که خضر بآب بقا رسد

4 شاهان عصر از در من نان خوهند اگر از خوان تو نواله بچون من گدا رسد

1 قومی که جان بحضرت جانان همی برند شور آب سوی چشمه حیوان همی برند

2 بی سیم و زر گدا و بهمت توانگرند این مفلسان که تحفه بدو جان همی برند

3 جان بر طبق نهاده بدست نیاز دل پای ملخ بنزد سلیمان همی برند

4 آن دوست را بجان کسی احتیاج نیست خرما ببصره زیره بکرمان همی برند

1 خوشا دلی که چو تو دلبرش بدست افتد زخمر عشق تو یک ساغرش بدست افتد

2 چو با کسی تو بیک بوسه در میان آیی کنار حور ولب کوثرش بدست افتد

3 سزد که از پر طاوس بادزن سازد هر آن مگس که چوتو شکرش بدست افتد

4 مشام روح معطر کند نسیم صبا گرآن کلاله (عنبرچه اش) بدست افتد

1 تویی که زلف و رخت رو بکفر و دین دارد که هر دوتا با بد رنگ آن و این دارد

2 کسی که نقش رخ و زلف تست در دل او موحدیست که در سینه کفر و دین دارد

3 حدیث زلف تو بسیار گفتم و چکنم مرا غم تو پریشان سخن چنین دارد

4 چه دلبری تو که نازاده مریم حسنت هزار عیسی گویا در آستین دارد

1 گرترا بی عشق ازین سان زندگانی بگذرد وینچنین بی حاصل ایام جوانی بگذرد

2 زآن همی ترسم که با صد تیرگی مانند سیل در جهان خاکت آب زندگانی بگذرد

3 ازجهان عشق مگذر چون رسی آنجا ازآنک درخرابی میرد آن کز آبدانی بگذرد

4 خویشتن درآتش عشقی فگن تا نفس تو در شرف زین مردم آبی ونانی بگذرد

1 بگو بدانکه چون من عشق یار من دارد که پادشاهی خوبان نگار من دارد

2 ببوی او بگلستان شدم ندیدم هیچ بغیرلاله که رنگی زیار من دارد

3 عجب مدار که برگیردم زپشت زمین بدین صفت که غمش رو بکار من دارد

4 کسی که در غمش ازچشم خون همی بارید فراغت از مژه اشکبار من دارد

1 دلبرم عزم سفر کرد و روان خواهد شد در دلم آنچه همی‌گشت چنان خواهد شد

2 او چو آب است و من سوخته با دیده تر خشک لب ماندم و آن آب روان خواهد شد

3 بود بیگانه ز من چون بر من نامده بود از برم چون برود باز همان خواهد شد

4 از پی گریه مرا چشم شود جمله مسام وز پی ناله مرا موی زبان خواهد شد

1 مه و خورشید اگرچه رخ نیکو دارند پیش آن روی نکو صورت بر دیوارند

2 گل رخسار ترا میوه جمال و حسنست وین نکویان همه بی میوه چو اسپیدارند

3 آیت محکم این سوره تویی و دگران چون حروفند و ندانم که چه معنی دارند

4 حلقه زلف ترا هست بسی دل دربند بهر زنجیر تو دیوانه چومن بسیارند

1 مه نکویی زروی او دارد شب سیاهی زموی او دارد

2 خود بدین چشم چون توان دیدن آنچه از حسن روی او دارد

3 از سر کوی او بکعبه مرو کعبه خانه بکوی او دارد

4 گل ببستان جمال ازو گیرد مشک درنافه بوی او دارد

1 بر صفحه رخسار تو آنکس که نظر کرد خط تو چو اعراب دلش زیر و زبر کرد

2 آنرا که دمی دیده دل گشت گشاده چشم از همه در بست و بروی تو نظر کرد

3 ما را کمر تو ز میان تو نشان داد ما را سخن تو ز دهان تو خبر کرد

4 خباز مشیت نمک از روی تو درخواست از بهر فطیری که ازو قرص قمر کرد

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی