هرچند دیده هرگز رویت ندیده از سیف فرغانی غزل 191
1. هرچند دیده هرگز رویت ندیده باشد
جز روی تو نبیند آنراکه دیده باشد
...
1. هرچند دیده هرگز رویت ندیده باشد
جز روی تو نبیند آنراکه دیده باشد
...
1. مرا چندانکه در سر دیده باشد
خیال روی تو در دیده باشد
...
1. دلبرم عزم سفر کرد و روان خواهد شد
در دلم آنچه همیگشت چنان خواهد شد
...
1. زخاک کوی توبوی هوا معطر شد
ز نور روی تو شب همچو مه منور شد
...
1. فتنه خفته ز چشم مست تو بیدار شد
خاصه آن ساعت که زلفت نیز با او یار شد
...
1. دل تندرست گشت چو بیمار عشق شد
وز خود برست هر که گرفتار عشق شد
...
1. حسن تو بر ماه لشکر میکشد
عشق تو بر عقل خنجر میکشد
...
1. کسی که او بغم عشق مبتلا آمد
زدوست روی نپیچد اگر بلا آمد
...
1. دل زدستم شد و دلدار بدستم نامد
سخت بی یارم وآن یار بدستم نامد
...
1. ای که شیرینی تو شور در آفاق افگند
حلقه زلف تو در گردنم انداخت کمند
...
1. ای که در باغ نکویی بتو نبود مانند
گل برخسار نکو سرو ببالای بلند
...
1. هر که یک شکر از آن پسته دهان بستاند
از لبش کام دل وقوت روان بستاند
...