آثار سیف فرغانی

صفحه 14 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 ای مه و خور بروی تو محتاج بر سر چرخ خاک پای تو تاج

2 چه کنم وصف تو که مستغنیست مه ز گلگونه گل ز اسپیداج

3 هرکه جویای تو بود همه روز همه شبهای او بود معراج

4 پادشاهان که زر همی بخشند بگدایان کوی تو محتاج

1 زهی با لعل میگونت شکر هیچ خهی با روی پر نورت قمر هیچ

2 عزیزش کن بدندان گر بیفتد ملاقاتی لبت را با شکر هیچ

3 دلم را در نظر آمد دهانت عجب چون آمد او را در نظر هیچ

4 عرق بر عارض تو آب بر آب حدیثم در دهانت هیچ در هیچ

1 زهی با لعل تو شهد و شکر هیچ خهی با روی تو شمس و قمر هیچ

2 لبم را بر لبت نه تا ببینم که با او نسبتی دارد شکر هیچ

3 دهانت دیدم وآن گشت باطل که می گفتم نیاید در نظر هیچ

4 وزین معنی عجب دارم که چون من جهانی دل نهادستند بر هیچ

1 زآنگه که مست عشق تو شدسیف رابهست یک کام از لب تو که صد جام از صبوح

2 ای پیک نامه ور زمن آن ماه را بگوی فی جنب شمس غرتک البدر لا یلوح

3 واین خسته فراق ترا طرفه حالتیست من ذکر کم یسرومن شوقکم ینوح

4 ای اهل دل زلعل تو کرده غذای روح مردن زعشق تو بر زنده دلان فتوح

1 ای چو انجم جیش حسنت بی عدد ماه از روی تو می خواهد مدد

2 محرم قرب ترا میقات وصل مجرم بعد ترا شمشیر حد

3 وی الف قدی که بی وصل توم حرف با تشدید هجران یافت مد

4 در حساب حسن تو بی کار شد راست چون دست اشل انگشت عد

1 ای زروی تو مه و خور را مدد از ازل دوران حسنت تا ابد

2 حسن را از عاشقان باشد کمال پادشاه از لشکری دارد مدد

3 در کتاب ما نمی گنجد حروف درحساب ما نمی آید عدد

4 معنی اسما همه در ذات تو مضمر ست ای دوست چون نه در نود

1 زکوی دوست بادی بر من افتاد چه بادست این که رحمتها بروباد

2 بمن آورد از آن دلبر پیامی چنان شیرین که شوری در من افتاد

3 بدو گفتم اگر آنجا روی باز دل غمگین ما را شادکن شاد

4 بگویش بی تو او را نیم جانیست وگر در دست بودی می فرستاد

1 حق که این روی دلستان بتو داد پادشاهی نیکوان بتو داد

2 در جهان هرچه می خوهی می کن که جهان آفرین جهان بتو داد

3 در جهان نیکوان بسی بودند بنده خود را ازآن میان بتو داد

4 دل گم گشته باز می جستم چشم وابروی تو نشان بتو داد

1 از سر صدق ارکسی بر آستانت سر نهاد تخت بختش پای برکرسی هفت اختر نهاد

2 حبذا آن عاشق سیار کز صدق طلب گرد هردر گشت وپیش آستانت سر نهاد

3 در مقامات ارچه عاشق را مددها کرد عقل عقل را از عشق قدسی چون توان برتر نهاد

4 گرچه سوی آسمان همراه باشد جبرئیل چون تواند پای بر معراج پیغمبر نهاد

1 گشت گرد عالم وبر آستانت سر نهاد دل که تخت خود بر از کرسی هفت اختر نهاد

2 کشور عشق از حوادث ایمن آمد زآن دلم پشت برآفاق کرد ورو بدین کشور نهاد

3 ازخواص خانه تست آنکه دراول قدم سرنهد بیرون درآنکس که پای اندر نهاد

4 همچو دانه جان فشاند پیش هر مرغ آنکه او پای دل در دام عشق همچو تو دلبر نهاد

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی