1 چون ترا میل و مرا ازتو شکیبایی نیست صبر خواهم که کنم لیک توانایی نیست
2 مر ترا نیست بمن میل و شکیبایی هست بنده را هست بتو میل و شکیبایی نیست
3 چه بود سود از آن عمر که بی دوست رود چه بود فایده ازچشم چو بینایی نیست
4 بر سر کوی تو در قید وفای خویشم ور نه رفتنم ای دوست زبی پایی نیست
1 زنده دل نبود کسی کو ذوق درویشان نداشت جان ندارد زنده یی کو حالت ایشان نداشت
2 مرد همچون گل اگر از رنگ باشد مایه دار رنگ سودش کی کند چون بوی درویشان نداشت
3 ای بسا درویش زنده دل که در دنیای دون خفت بر خاک وز خاکش گرد بر دامان نداشت
4 اهل دنیا چون شترمرغند (و) درویش اندرو بلبل قدسیست، الفت با شترمرغان نداشت
1 چون کنم ای جان مرااز چون تو یاری چاره نیست غمخور عشقم مرااز غمگساری چاره نیست
2 گرچه عشقت چاره دارد ازهزاران همچو ما چاره ما کن که ماراازتو باری چاره نیست
3 پایدار آمد سر زلفت بدست دیگران آخر اندر چنگ ما از چند تاری چاره نیست
4 تن بزن در هجر او ای دل که اندر کوی عشق تا بدانی قدر وصل از انتظاری چاره نیست
1 صحبت جانان بر اهل دل از جان خوشترست عاشقانرا خاک کویش زآب حیوان خوشترست
2 چون زعشق او رسد رنجی بدل دردی بجان عاشقان را رنج دل از راحت جان خوشترست
3 شاهباز عشق چون مرغ دلی را صید کرد وقت اواز حال بلبل در گلستان خوشترست
4 دست اندرکار او به از قدم بر تخت ملک پای در بند وی از سردر گریبان خوشترست
1 هان ای نسیم صبح که بویت معطرست همراه با تو خاک سر کوی دلبرست
2 منشور نیکویی ز در او همی دهند سلطان ماه را که زاستاره لشکرست
3 کس دید صورتی که نکوتر زروی اوست؟ کس خواند سورتی که زالحمد برترست؟
4 محتاج نیست بر سر ره مشک ریختن کآنجا که اوست پای نهد خاک عنبرست
1 بهشت روح شد گلزار رویت امید عاشقان دیدار رویت
2 ندانستم که لطف صنع ایزد بحسن اینجا رساند کار رویت
3 زمین را ذرها خورشید گردد اگر بروی فتد انوار رویت
4 لبانت شکر مصر جمالت زبانت بلبل گلزار رویت
1 مرا بغیر تو اندر جهان دگر کس نیست بجز تو دل ندهم کز تو خوبتر کس نیست
2 بچشم حال چو ما را خبر معاینه شد بعین چون تو ندیدیم و در خبر کس نیست
3 مرا که دیده دل از تو روشنی دارد بهر کجا نگرم جز تو در نظر کس نیست
4 بگرد کوی تو هر عاشقی که کشته شود شهید عشق بود خون بهاش بر کس نیست
1 ماه پیش رخ تو تاب نداشت تاب روی تو آفتاب نداشت
2 عقل با عشق تو ثبات نکرد شمع آتش بدید وتاب نداشت
3 عاشق روی همچو خورشیدت شب چو چشم ستاره خواب نداشت
4 آنچنان روی چون توان دیدن که به جز نور خود نقاب نداشت
1 مرا تا دل شد اندر کار رویت بصد شادی شدم غمخوار رویت
2 مرا گر دست گیری جای آنست که حیران مانده ام در کار رویت
3 برد ارزان مکن نرخ دل و جان بحسن ار تیز شد بازار رویت
4 بهر دم صورتی در خاطر آید مرا از لفظ معنی دار رویت
1 تا مرا آن ماه تابان دوستست جمله دشمن کامیم زآن دوستست
2 دوستی خونت بخواهد ریختن هوش دارای دل که این آن دوستست
3 کی بمن پردازی ای جان چون ترا هر طرف چون من هزاران دوستست
4 دوست می دارد ترامسکین دلم عیب نتوان کردنش جان دوستست